valetudinarist

valetudinarium

<hr> معنی : علیل، وسواسی <hr> معانی دیگر : valetudinarian مری­، کسیکه نسبت به سلامتی و تندرستی خود وسواسی است

معنی : علیل، وسواسی معانی دیگر : valetudinarian مری­، کسیکه نسبت به سلامتی و تندرستی خود وسواسی است

valetudinary

valeur

valew

valewe

valgue

<hr> (پزشکی) دارای پای کمانی، پا چنبری، خمیدگی به سمت خارج، برون کژی، پا چنبری خمیدگی به سمت خارج، چنبری

(پزشکی) دارای پای کمانی، پا چنبری، خمیدگی به سمت خارج، برون کژی، پا چنبری خمیدگی به سمت خارج، چنبری

valgus

valguses

valhall

<hr> معنی : سالن پذیرایی خدای اودین <hr> معانی دیگر : (اسطوره های نورس) کاخ ادین (odin)، تالار ادین (valhall هم می نویسند)، افسانه شمال اروپا سالن پذیرایی خدای اودین

معنی : سالن پذیرایی خدای اودین معانی دیگر : (اسطوره های نورس) کاخ ادین (odin)، تالار ادین (valhall هم می نویسند)، افسانه شمال اروپا سالن پذیرایی خدای اودین

valhalla

vali

<hr> معنی : شجاعت، دلاوری، بهادری <hr> معانی دیگر : valiancy بهادری، مردانگی

معنی : شجاعت، دلاوری، بهادری معانی دیگر : valiancy بهادری، مردانگی

valiance

valiances

valiancies

<hr> معنی : شجاعت، مردانگی، دلاوری، بهادری <hr> معانی دیگر : valiance بهادری

معنی : شجاعت، مردانگی، دلاوری، بهادری معانی دیگر : valiance بهادری

valiancy

<hr> معنی : شجاع، دلاور، مرد، دلیرانه، نیرومند، تهمتن، بهادر <hr> معانی دیگر : مصممانه، سرسختانه، دلاورانه، پیگیر، دلیر، متهور، گزیرا، هنگمند

معنی : شجاع، دلاور، مرد، دلیرانه، نیرومند، تهمتن، بهادر معانی دیگر : مصممانه، سرسختانه، دلاورانه، پیگیر، دلیر، متهور، گزیرا، هنگمند

valiant

<hr> معنی : شجاع، دلیرانه، بهادر، دلاورانه <hr> معانی دیگر : valiant دلاور، نیرومند، تهمتن

معنی : شجاع، دلیرانه، بهادر، دلاورانه معانی دیگر : valiant دلاور، نیرومند، تهمتن

valiantly

valiantness

valiants

<hr> معنی : صحیح، درست، موثر، معتبر، قوی، قانونی، سالم، دارای اعتبار <hr> معانی دیگر : ارزشمند، ارزمند، موثق، ارزا، (استدلال و غیره) صادق، پذیرفتنی، مسموع، محکم، موجه، وارد، مستدل، پروهان، روا، کارا، کاری، (نادر) سالم، تندرست

معنی : صحیح، درست، موثر، معتبر، قوی، قانونی، سالم، دارای اعتبار معانی دیگر : ارزشمند، ارزمند، موثق، ارزا، (استدلال و غیره) صادق، پذیرفتنی، مسموع، محکم، موجه، وارد، مستدل، پروهان، روا، کارا، کاری، (نادر) سالم، تندرست

valid

valid argument

valid as of

valid criteria

valid minors

valid passport

validatable

<hr> معنی : نافذ شمردن، معتبر ساختن، قانونی کردن، قانونی شناختن، تنفیذ کردن <hr> معانی دیگر : معتبر کردن، اعتبار بخشیدن، دارای ارزش قانونی کردن، تایید کردن، اثبات کردن، هایستن، تایید اعتبار

معنی : نافذ شمردن، معتبر ساختن، قانونی کردن، قانونی شناختن، تنفیذ کردن معانی دیگر : معتبر کردن، اعتبار بخشیدن، دارای ارزش قانونی کردن، تایید کردن، اثبات کردن، هایستن، تایید اعتبار

validate

validated

validates

validating

<hr> معنی : صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تایید اعتبار، معتبر سازی، تنفیذ <hr> معانی دیگر : validaty اعتبار

معنی : صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تایید اعتبار، معتبر سازی، تنفیذ معانی دیگر : validaty اعتبار

validation

validation of prevention rules

validation of simulation model

validations

validator

validatory

validification

<hr> معنی : صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تنفیذ <hr> معانی دیگر : (سند یا استدلال و غیره) اعتبار، پروهانی، روایی، ارزشمندی، ارزایی

معنی : صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تنفیذ معانی دیگر : (سند یا استدلال و غیره) اعتبار، پروهانی، روایی، ارزشمندی، ارزایی

واژه های حرف "v"