صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ب" - لغت نامه دهخدا
بحیره ٔ مهدیه
بحیره ٔ مور
بحیری
بحیله
بخ
بخ بخ
بخ لک
بخات
بخاتج
بخاتی
بخار
بخار شدن
بخار ناک
بخار پخت
بخارا
بخارا خداه
بخاراخداه
بخارایی
بخارخداه
بخارست
بخارستان
بخارناک
بخارپخت
بخاری
بخاری ساز
بخاری سازی
بخاری پاک کن
بخاطر
بخاع
بخاعه
بخاق
بخال
بخالت
بخام کشیدن
بخام گرفتن
بخاند
بخاو
بخاک آوردن
بخاک افتادن
بخاک افکندن
بخاک افگندن
بخاک انداختن
بخاک اوردن
بخاک برابر کردن
بخاک بردن
بخاک رساندن
بخاک رفتن
بخاک سپردن
بیشتر