صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ب" - لغت نامه دهخدا
بخرج دادن
بخرد
بخرد نواز
بخردن
بخردنواز
بخردوار
بخردی
بخره
بخرک
بخریت
بخریدن
بخریده
بخز
بخس
بخسان
بخسانیدن
بخست
بخستانیدن
بخستن
بخسلوس
بخسم
بخسودن
بخسی
بخسیدن
بخسیده
بخش
بخش آباد
بخش اباد
بخش بخش
بخش ناپذیر
بخش پذیر
بخش پذیری
بخش کردن
بخشا
بخشانیدن
بخشانیده
بخشای
بخشای کاشی
بخشایا
بخشایان
بخشایدن
بخشایش
بخشایش آمدن
بخشایش آوردن
بخشایش امدن
بخشایش اوردن
بخشایش خواستن
بخشایش کردن
بیشتر