صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ب" - لغت نامه دهخدا
بد زینهار
بد ساختگی
بد سازه
بد سازگاری
بد سازی
بد سری
بد سوار
بد سگالیدن
بد سیرت
بد قدمی
بد قلب
بد قماش
بد لحاظ
بد لعابی
بد محضر
بد محضری
بد مذهبی
بد مروت
بد مزاجی
بد معاش
بد معاشی
بد معاملت
بد منصب
بد منظر
بد نسب
بد نفسی
بد نمایی
بد نک
بد هوا
بد و بیراه
بد و رد
بد پرهیز
بد پز
بد پسر
بد پشت
بد پوزه
بد پیلگی
بد پیوند
بد کامه
بد کتاب
بد کردن
بد گری
بد گفتن
بد گند
بد گهری
بد گوار
بد گواری
بد گوشت
بیشتر