صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ب" - لغت نامه دهخدا
برکردن
برکرده
برکس
برکست
برکستان
برکستوان
برکسه
برکسون
برکسیس
برکشنده
برکشیدن
برکشیده
برکع
برکعه
برکل
برکم
برکمال
برکنار
برکناری
برکنان
برکنج
برکند
برکندن
برکنده
برکندگی
برکنه
برکه
برکه دوکا
برکه سفلین
برکه لاری
برکه ملاآباد
برکه ملااباد
برکه ٔ اردشیر
برکه ٔ زلزل
برکهالحبش
برکهی
برکوتی
برکوع
برکوفتن
برکوه
برکوهان
برکوهه
برکوک
برکی
برکیارق
برکیاروق
برکینج
برگ
بیشتر