تطلیع

تطلیف

تطلیق

تطلیم

تطلیه

تطمس

تطمع

تطمل

تطمیح

تطمیر

<hr> مترادف تطمیع : آزمند ساختن، به طمع انداختن <hr> برابر پارسی : آزمندی، به آز آوردن

مترادف تطمیع : آزمند ساختن، به طمع انداختن برابر پارسی : آزمندی، به آز آوردن

تطمیع

تطمیم

تطنثر

تطنف

تطنی

تطنیب

تطنیخ

تطنیف

تطنین

تطنیه

تطهر

تطهل

تطهم

تطهمل

<hr> مترادف تطهیر : پاکسازی، پاکی، پاکیزگی، تغسیل، شست وشو، طهارت، غسل، وضو، پاک گردانیدن، طاهر کردن <hr> متضاد تطهیر : نجس کردن <hr> برابر پارسی : شست وشو، پاک کردن، آلوده زدایی، برشنوم

مترادف تطهیر : پاکسازی، پاکی، پاکیزگی، تغسیل، شست وشو، طهارت، غسل، وضو، پاک گردانیدن، طاهر کردن متضاد تطهیر : نجس کردن برابر پارسی : شست وشو، پاک کردن، آلوده زدایی، برشنوم

تطهیر

تطهیر دادن

<hr> مترادف تطهیر کردن : طاهر کردن، نجاست زدایی کردن، طهارت گرفتن، پاک کردن، غسل کردن، حلال کردن، ختنه کردن، گناه زدایی کردن

مترادف تطهیر کردن : طاهر کردن، نجاست زدایی کردن، طهارت گرفتن، پاک کردن، غسل کردن، حلال کردن، ختنه کردن، گناه زدایی کردن

تطهیر کردن

تطهیر گرفتن

تطهیر یافتن

تطهیم

تطو

تطواف

تطوان

تطوح

تطود

<hr> مترادف تطور : تحول، تغییر، دگرسانی، دگرگونی، گونه گونی، گونه گون شدن، دگرگونی یافتن

مترادف تطور : تحول، تغییر، دگرسانی، دگرگونی، گونه گونی، گونه گون شدن، دگرگونی یافتن

تطور

تطوس

<hr> مترادف تطوع : انقیاد، فرمانبرداری ، فرمان برداری کردن، فرمان بردن، منقاد شدن، ادای نافله، ادای مستحبات، عمل مستحب کردن، پذیرفتن، قبول کردن <hr> متضاد تطوع : عصیان ورزی، نپذیرفتن، رد کردن

مترادف تطوع : انقیاد، فرمانبرداری ، فرمان برداری کردن، فرمان بردن، منقاد شدن، ادای نافله، ادای مستحبات، عمل مستحب کردن، پذیرفتن، قبول کردن متضاد تطوع : عصیان ورزی، نپذیرفتن، رد کردن

واژه های حرف "ت" - لغت نامه دهخدا