صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ج" - لغت نامه دهخدا
جزع و فزع کردن
جزع پرآب
جزع پراب
جزع کردن
جزع کنان
جزع گون
جزع یمان
جزع یمانی
جزع یمینی
جزعه
جزعه السکین
جزعهالسکین
جزعی
جزعین
جزغ
جزغال
جزغاله
جزغاله شدن
جزغنکث
جزف
جزفه
جزل
جزلا
جزلاء
جزلاندشت
جزله
جزم
جزم کردن
جزما
جزمازج
جزماً
جزمریان
جزمه
جزمودق
جزمی
جزن
جزنان
جزندر
جزنق
جزنه
جزنیان
جزنیک
جزه
جزو
جزو اصل
جزو بدن
جزو تن
جزو جزو
بیشتر