حصید

حصیدات

حصیده

<hr> مترادف حصیر : بوریا، تکل، تندخو، زمخت، تنگنا، زندان، محبس <hr> برابر پارسی : بوریا

مترادف حصیر : بوریا، تکل، تندخو، زمخت، تنگنا، زندان، محبس برابر پارسی : بوریا

حصیر

حصیرآباد

حصیراباد

حصیران

<hr> مترادف حصیرباف : بوریاباف <hr> متضاد حصیرباف : قالی باف

مترادف حصیرباف : بوریاباف متضاد حصیرباف : قالی باف

حصیرباف

حصیربافی

حصیره

حصیرپوش

حصیرچی زاده

حصیری

حصیری ندیم

حصیص

حصیصه

حصیف

حصیل

حصیله

حصیلیه

حصیم

<hr> مترادف حصین : استوار، پابرجا، قایم، محکم، مستحکم ، امن <hr> متضاد حصین : نااستوار، متزلزل، ناامن

مترادف حصین : استوار، پابرجا، قایم، محکم، مستحکم ، امن متضاد حصین : نااستوار، متزلزل، ناامن

حصین

حصینان

حصینه

حصینی

حض

حضاج

حضاجر

حضاجم

<hr> مترادف حضار : حاضران <hr> برابر پارسی : باشندگان، هم نشینان

مترادف حضار : حاضران برابر پارسی : باشندگان، هم نشینان

حضار

حضار حضار

<hr> مترادف حضارت : شهرنشینی ، تمدن، مدنیت <hr> متضاد حضارت : چادرنشینی، بداوت، بدویت، بادیه نشینی

مترادف حضارت : شهرنشینی ، تمدن، مدنیت متضاد حضارت : چادرنشینی، بداوت، بدویت، بادیه نشینی

حضارت

حضارحضار

حضارمه

حضاره

حضاض

حضاف

حضان

<hr> مترادف حضانت : پرستاری، تیمار، تیمارداری، خدمت، دایگی، زواری

مترادف حضانت : پرستاری، تیمار، تیمارداری، خدمت، دایگی، زواری

واژه های حرف "ح" - لغت نامه دهخدا