لغت نامه دهخدا

سبک خوار

<hr> مترادف سبک خیز : سحرخیز ، تیز پا، چالاک، چست، چابک، تندرو <hr> متضاد سبک خیز : دیرخیز، کندرو

مترادف سبک خیز : سحرخیز ، تیز پا، چالاک، چست، چابک، تندرو متضاد سبک خیز : دیرخیز، کندرو

سبک خیز

سبک دار

<hr> مترادف سبک داشت : کوچک شماری، تحقیر، استخفاف، خوارداشت <hr> متضاد سبک داشت : بزرگداشت، تعظیم

مترادف سبک داشت : کوچک شماری، تحقیر، استخفاف، خوارداشت متضاد سبک داشت : بزرگداشت، تعظیم

سبک داشت

<hr> مترادف سبک داشتن : کوچک شمردن، خوار داشتن، تحقیر کردن، بی اهمیت دانستن

مترادف سبک داشتن : کوچک شمردن، خوار داشتن، تحقیر کردن، بی اهمیت دانستن

سبک داشتن

سبک دست

سبک دوش

سبک رای

سبک رختی

سبک رفتار

سبک رفتن

<hr> مترادف سبک رو : گستاخ، پررو، بی شرم، وقیح، چشم دریده

مترادف سبک رو : گستاخ، پررو، بی شرم، وقیح، چشم دریده

سبک رو

<hr> مترادف سبک روح : شاد، سرزنده، باروحیه، ظریف طبع، خوش بین، بی تکلف، بی تکبر

مترادف سبک روح : شاد، سرزنده، باروحیه، ظریف طبع، خوش بین، بی تکلف، بی تکبر

سبک روح

سبک روحی

سبک رود

سبک رکاب

سبک ریش

سبک سایه

<hr> مترادف سبک سر : شوریده مغز، کم خرد ، بی وقار، جلف، سبک مایه، نامعقول ، کم ارج، بی ارزش، کم اهمیت، کم بها ، سهل انگار، سربه هوا، سبکسار، عجول، بی مغز، کم مایه ، خوار، فرومایه، پست، د <hr> متضاد سبک سر : خردمند، عاقل، رزین، موقر، گرانبها، پرمایه

مترادف سبک سر : شوریده مغز، کم خرد ، بی وقار، جلف، سبک مایه، نامعقول ، کم ارج، بی ارزش، کم اهمیت، کم بها ، سهل انگار، سربه هوا، سبکسار، عجول، بی مغز، کم مایه ، خوار، فرومایه، پست، د متضاد سبک سر : خردمند، عاقل، رزین، موقر، گرانبها، پرمایه

سبک سر

<hr> مترادف سبک سری : بی وقاری، جلفی، خواری، سبکی، فرومایگی ، نادانی، حماقت <hr> متضاد سبک سری : وقر، وقار

مترادف سبک سری : بی وقاری، جلفی، خواری، سبکی، فرومایگی ، نادانی، حماقت متضاد سبک سری : وقر، وقار

سبک سری

سبک سنگ

سبک سنگی

<hr> مترادف سبک سنگین کردن : بررسی کردن، امتحان کردن

مترادف سبک سنگین کردن : بررسی کردن، امتحان کردن

سبک سنگین کردن

<hr> مترادف سبک سیر : تندرو، تیزپا، تیزپرواز، تیزرو، سبک رو، سبک پا، سریع السیر <hr> متضاد سبک سیر : کندرو، بطی ء السیر

مترادف سبک سیر : تندرو، تیزپا، تیزپرواز، تیزرو، سبک رو، سبک پا، سریع السیر متضاد سبک سیر : کندرو، بطی ء السیر

سبک سیر

<hr> مترادف سبک شدن : کاهش یافتن، کم شدن، سبک بار شدن، راحت شدن، آرامش یافتن، آرام شدن، خوار شدن، بی مقدارشدن، خفیف شدن، بی وقار شدن، کسرشان یافتن

مترادف سبک شدن : کاهش یافتن، کم شدن، سبک بار شدن، راحت شدن، آرامش یافتن، آرام شدن، خوار شدن، بی مقدارشدن، خفیف شدن، بی وقار شدن، کسرشان یافتن

سبک شدن

سبک شمردن

سبک طبع

<hr> مترادف سبک عقل : بله، خل، دیوانه وش، سبک مغز <hr> متضاد سبک عقل : عاقل <hr> برابر پارسی : کم خرد

مترادف سبک عقل : بله، خل، دیوانه وش، سبک مغز متضاد سبک عقل : عاقل برابر پارسی : کم خرد

سبک عقل

سبک عقلی

سبک عنان

سبک فهم

سبک قدر

سبک لقا

<hr> مترادف سبک مایه : سبک سار، سبکسر، بی دانش، کم سواد ، سطحی، سطحی گرا، بی چیز، تهی دست، کم سرمایه، کم مایه ، بی ارزش، کم اهمیت <hr> متضاد سبک مایه : پرمایه، باسواد، سرمایه دار

مترادف سبک مایه : سبک سار، سبکسر، بی دانش، کم سواد ، سطحی، سطحی گرا، بی چیز، تهی دست، کم سرمایه، کم مایه ، بی ارزش، کم اهمیت متضاد سبک مایه : پرمایه، باسواد، سرمایه دار

سبک مایه

سبک مزاج

سبک مشرب

سبک مغز

سبک موکده

سبک همت

<hr> مترادف سبک پا : جلد، تندرو، تیزپا، سبک پو، گریزپا

مترادف سبک پا : جلد، تندرو، تیزپا، سبک پو، گریزپا

واژه های حرف "س" - لغت نامه دهخدا