شن زار

شن شیلا

شن مال کردن

شن مالی کردن

شن کش

شنآن

شنآنه

<hr> مترادف شنا : آب تنی، سباحت

مترادف شنا : آب تنی، سباحت

شنا

شنا بردن

شنا کردن

شنا کنانیدن

شناءه

شنائر

شنائط

شنائک

شنائی

شنائیه

شناب

شنابث

شنابر

شنات

شناتر

شناح

شناحی

شناحیه

شناخ

شناخب

<hr> مترادف شناخت : آگاهی، بینش، دانش، شناسایی، عرفان، علم، معرفت، آشنایی، اطلاع، درک، وقوف، آشنا

مترادف شناخت : آگاهی، بینش، دانش، شناسایی، عرفان، علم، معرفت، آشنایی، اطلاع، درک، وقوف، آشنا

شناخت

شناختن

شناختنی

<hr> مترادف شناخته : آشنا، بنام، شهیر، مشهور، معروف <hr> متضاد شناخته : ناشناخته

مترادف شناخته : آشنا، بنام، شهیر، مشهور، معروف متضاد شناخته : ناشناخته

شناخته

شناخته آمدن

شناخته امدن

شناختگان

شناختگی

شناخیب

شنار

شناری

شناریدن

شنازب

شناس

شناس درآمدن

شناس درامدن

شناس کردن

<hr> مترادف شناسا : آشنا، آگاه، معرف، نامی، واقف

واژه های حرف "ش" - لغت نامه دهخدا