طبع ساز

طبع فروز

طبع فریب

<hr> مترادف طبع نواز : دل خواه، خوش آیند، دل پذیر، مطبوع

مترادف طبع نواز : دل خواه، خوش آیند، دل پذیر، مطبوع

طبع نواز

<hr> مترادف طبع پرستی : هوی پرستی، نفس پرستی، تبعیت از نفس، هوس رانی | هوی پرستی، نفس پرستی، تبعیت از نفس، هوس رانی

مترادف طبع پرستی : هوی پرستی، نفس پرستی، تبعیت از نفس، هوس رانی | هوی پرستی، نفس پرستی، تبعیت از نفس، هوس رانی

طبع پرستی

طبع پسند

طبع کافوری

<hr> مترادف طبع کردن : چاپ کردن، به چاپ رساندن، چاپ زدن

مترادف طبع کردن : چاپ کردن، به چاپ رساندن، چاپ زدن

طبع کردن

طبع گشا ی

طبعآزمایی

<hr> برابر پارسی : به دلخواه

برابر پارسی : به دلخواه

طبعا

طبعازمائی

طبعان

طبعاً

طبعباف

طبعخانه

طبعساز

طبعفروز

طبعفریب

طبعنواز

طبعپرستی

طبعپسند

طبعگشای

طبعی

<hr> مترادف طبق : برابر، حسب، مطابق، موافق، موجب، وفق | سینی، سینی گرد بزرگ، برگ، ورق، تا، لنگه، لنگه در، گروه، فوج، جماعت، اندام تناسلی زن <hr> برابر پارسی : بر پایه، برابر، برپایه، تال، تبک، ترینان، سبد

مترادف طبق : برابر، حسب، مطابق، موافق، موجب، وفق | سینی، سینی گرد بزرگ، برگ، ورق، تا، لنگه، لنگه در، گروه، فوج، جماعت، اندام تناسلی زن برابر پارسی : بر پایه، برابر، برپایه، تال، تبک، ترینان، سبد

طبق

<hr> مترادف طبق بند : بندزن، چینی بندزن

مترادف طبق بند : بندزن، چینی بندزن

طبق بند

طبق ده

<hr> مترادف طبق زدن : هم جنس بازی کردن، سحق، مساحقه کردن زنان

مترادف طبق زدن : هم جنس بازی کردن، سحق، مساحقه کردن زنان

طبق زدن

<hr> مترادف طبق زن : هم جنس باز زن ، سحاقه، سعتری

مترادف طبق زن : هم جنس باز زن ، سحاقه، سعتری

طبق زن

طبق زنبور

طبق زنی

طبق سر

طبق طبق

طبق پوش

طبق کش

طبق کشی

طبق گر

طبق گران

طبقا

<hr> مترادف طبقات : اشکوبه ها، طبقه ها، مرتبه ها، درجه ها، پایه ها، مراتب، گروه ها، جماعات، ترجمان احوال دانشمندان

مترادف طبقات : اشکوبه ها، طبقه ها، مرتبه ها، درجه ها، پایه ها، مراتب، گروه ها، جماعات، ترجمان احوال دانشمندان

واژه های حرف "ط" - لغت نامه دهخدا