فاضل یمنی

<hr> برابر پارسی : پساب، گنداب رو، گنداب راهه

برابر پارسی : پساب، گنداب رو، گنداب راهه

فاضلاب

فاضلات

فاضلان

<hr> مترادف فاضلانه : حکیمانه، خردمندانه، دانشمندانه، عالمانه <hr> متضاد فاضلانه : جاهلانه <hr> برابر پارسی : بخردانه، آگاهانه، بینشمندانه

مترادف فاضلانه : حکیمانه، خردمندانه، دانشمندانه، عالمانه متضاد فاضلانه : جاهلانه برابر پارسی : بخردانه، آگاهانه، بینشمندانه

فاضلانه

فاضلخان

فاضلخان تونی

فاضله

فاضلی

فاضه

فاط

فاطر

فاطقی

فاطل دیوا

فاطم

فاطم آباد

فاطم اباد

فاطمه

فاطمه اره

فاطمه الزهراء

فاطمه خاتون

فاطمه زهرا

فاطمه سلطان

فاطمه صغری

فاطمه ٔ بردعیه

فاطمه ٔ تنوخیه

فاطمه ٔ خضرویه

فاطمه ٔ زهرا

فاطمه ٔ صغری

فاطمه ٔ نیشابوری

فاطمی

فاطمیان

فاطمیه

فاطن

فاطورچی

فاطوس

فاطونیقی

فاطویل

فاطی

فاظ

فاعتبروا یا اولی

فاعتبروا یا اولی الابصار

فاعتبروا یا اولی الالباب

فاعره

<hr> مترادف فاعل : عامل، عملگر، کنا، کنشگر، کننده، تاثیرگذار <hr> متضاد فاعل : تاثیرپذیر، قابل، مفعول <hr> برابر پارسی : کننده کار، انجام دهنده، پوینده، کار کننده، کنا، کنشگر، کننده

مترادف فاعل : عامل، عملگر، کنا، کنشگر، کننده، تاثیرگذار متضاد فاعل : تاثیرپذیر، قابل، مفعول برابر پارسی : کننده کار، انجام دهنده، پوینده، کار کننده، کنا، کنشگر، کننده

واژه های حرف "ف" - لغت نامه دهخدا