صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ل" - لغت نامه دهخدا
لکین
لکیک
لکیکه
لگ
لگ بن
لگا
لگاره
لگاریتم
لگام
لگام از سر گرفت
لگام از سر گرفته
لگام انداختن
لگام خائیدن
لگام دادن
لگام ریز
لگام لیسیدن
لگام پیچیدن
لگام کردن
لگام کشیدن
لگام گر
لگام گسیخته
لگام گسیختگی
لگام گیر
لگام گیری
لگان
لگاهی
لگد
لگد افکندن
لگد انداختن
لگد اندازی
لگد بر ابر زدن
لگد بر گور حاتم
لگد بر گور حاتم زدن
لگد خوار
لگد خوردن
لگد در کار زدن
لگد زدن
لگد لک
لگد مال کردن
لگد مالی
لگد پراندن
لگد پرانی
لگد پرانیدن
لگد کردن
لگد کوب خوردن
لگد کوبه
لگد کوبی
لگدانداز
بیشتر