ماکنزن

ماکنزی

ماکو

<hr> مترادف ماکول : خوراکی، خوردنی، قابل خوردن <hr> متضاد ماکول : مشروب، اشربه، نوشیدنی، آشامیدنی، قابل نوشیدن <hr> برابر پارسی : ( مأکول ) خوردنی

مترادف ماکول : خوراکی، خوردنی، قابل خوردن متضاد ماکول : مشروب، اشربه، نوشیدنی، آشامیدنی، قابل نوشیدن برابر پارسی : ( مأکول ) خوردنی

ماکول

ماکوله

ماکویه

ماکی

ماکی قزوینی

<hr> مترادف ماکیان : مرغ وخروس، دجاج، مرغان خانگی

مترادف ماکیان : مرغ وخروس، دجاج، مرغان خانگی

ماکیان

ماکیان فلک

ماکیانه

ماکیاول

ماکیاولیسم

ماکیر

ماکیروس

ماگدالنا

ماگدبورگ

ماگنولیا

مای

مای مرز

مایان

مایان بالا

مایان درباغ

مایان پایین

مایتحلل

مایج

<hr> مترادف مایحتاج : اثاث، ملزومات، مایلزم، ضروریات، نیازمندی ها، دربایست، دربایسته <hr> برابر پارسی : نیازمندی، خواسته، نیازمندیها، نیازها

مترادف مایحتاج : اثاث، ملزومات، مایلزم، ضروریات، نیازمندی ها، دربایست، دربایسته برابر پارسی : نیازمندی، خواسته، نیازمندیها، نیازها

مایحتاج

مایخوش

ماید

مایدات

مایدشت

مایر

مایستان

مایشاء

<hr> مترادف مایع : آبدار، آبکی، آبگونه، رقیق، روان، سیال، محلول <hr> متضاد مایع : جامد <hr> برابر پارسی : آبگون، آبسان، آبگونه، مایه

مترادف مایع : آبدار، آبکی، آبگونه، رقیق، روان، سیال، محلول متضاد مایع : جامد برابر پارسی : آبگون، آبسان، آبگونه، مایه

مایع

مایعات

مایعرف

مایعه

مایق دشت

مایقراء

مایقی

<hr> مترادف مایل : خمیده، کج، کژ، متمایل، مورب ، خواهان، راغب، شایق، طالب، علاقه مند، مشتاق <hr> متضاد مایل : مستقیم، نافر <hr> برابر پارسی : گراینده، گرای

مترادف مایل : خمیده، کج، کژ، متمایل، مورب ، خواهان، راغب، شایق، طالب، علاقه مند، مشتاق متضاد مایل : مستقیم، نافر برابر پارسی : گراینده، گرای

مایل

مایل آشتیانی

مایل آمدن

مایل اشتیانی

مایل اصفهانی

مایل امدن

<hr> مترادف مایل شدن : خواهان شدن، طالب شدن، خواستار شدن، شایق شدن، مشتاق شدن، علاقه مند شدن <hr> برابر پارسی : چَفسیدن

مترادف مایل شدن : خواهان شدن، طالب شدن، خواستار شدن، شایق شدن، مشتاق شدن، علاقه مند شدن برابر پارسی : چَفسیدن

مایل شدن

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "م" - لغت نامه دهخدا