مترضرض

مترضض

مترضی

مترطم

مترع

مترعث

مترعرع

مترعظ

مترعه

مترعی

مترغم

مترف

مترفض

مترفع

مترفغ

مترفق

مترفه

<hr> مترادف مترقب : چشم به راه، درصدد، چشم انتظار، مترصد، مراقب، منتظر، نگرنده

مترادف مترقب : چشم به راه، درصدد، چشم انتظار، مترصد، مراقب، منتظر، نگرنده

مترقب

مترقرق

مترقش

مترقص

مترقع

مترقق

مترقن

<hr> مترادف مترقی : پیشرو، ترقی خواه، توسعه یافته، راقی، راقبه <hr> متضاد مترقی : عقب افتاده، عقب مانده <hr> برابر پارسی : پیشرفته، بالارونده، پیشرونده

مترادف مترقی : پیشرو، ترقی خواه، توسعه یافته، راقی، راقبه متضاد مترقی : عقب افتاده، عقب مانده برابر پارسی : پیشرفته، بالارونده، پیشرونده

مترقی

مترلژی

مترلینک

مترمرم

مترمز

مترمع

مترمق

مترمل

مترمم

مترمی

مترنح

مترنخ

مترنق

<hr> مترادف مترنم : آوازخوانان، زمزمه کنان

مترادف مترنم : آوازخوانان، زمزمه کنان

مترنم

مترنن

مترنی

مترنیخ وینبورگ

مترهب

مترهل

مترهله

<hr> مترادف مترو : راه آهن درون شهری، راه آهن زیرزمینی، قطار درون شهری

مترادف مترو : راه آهن درون شهری، راه آهن زیرزمینی، قطار درون شهری

واژه های حرف "م" - لغت نامه دهخدا