ناقزه

ناقس

<hr> مترادف ناقص : آهمند، عیبناک، معیوب، ویدا، غیرکامل، کم، ناتمام، نارسا <hr> متضاد ناقص : کامل <hr> برابر پارسی : نارسا، نیمه کاره، ناآزموده، کم، کاستی مند

مترادف ناقص : آهمند، عیبناک، معیوب، ویدا، غیرکامل، کم، ناتمام، نارسا متضاد ناقص : کامل برابر پارسی : نارسا، نیمه کاره، ناآزموده، کم، کاستی مند

ناقص

ناقص الاعضاء

<hr> مترادف ناقص الخلقه : عقب افتاده، معلول، ناقص اندام، ناقص عضو

مترادف ناقص الخلقه : عقب افتاده، معلول، ناقص اندام، ناقص عضو

ناقص الخلقه

ناقص العضو

<hr> مترادف ناقص العقل : بله، کانا، کم خرد، کم عقل، کودن

مترادف ناقص العقل : بله، کانا، کم خرد، کم عقل، کودن

ناقص العقل

ناقص اندام

ناقص خرد

ناقص خلقت

ناقص طینت

<hr> مترادف ناقص عقل : ابله، احمق، کانا، کم خرد، کم عقل، کودن <hr> برابر پارسی : دیوانه، خل، خشک مغز

مترادف ناقص عقل : ابله، احمق، کانا، کم خرد، کم عقل، کودن برابر پارسی : دیوانه، خل، خشک مغز

ناقص عقل

ناقص عقلی

ناقص عقول

ناقص کردن

ناقصه

ناقصی

<hr> مترادف ناقض : پیمان شکن، عهدگسل، شکننده، نقض کننده <hr> متضاد ناقض : وفادار <hr> برابر پارسی : ناینده

مترادف ناقض : پیمان شکن، عهدگسل، شکننده، نقض کننده متضاد ناقض : وفادار برابر پارسی : ناینده

ناقض

<hr> مترادف ناقض عهد : بدقول، پیمان شکن، عهدشکن، عهدگسل، ناکث <hr> متضاد ناقض عهد : سخت پیمان، وفامند

مترادف ناقض عهد : بدقول، پیمان شکن، عهدشکن، عهدگسل، ناکث متضاد ناقض عهد : سخت پیمان، وفامند

ناقض عهد

ناقط

ناقع

ناقف

<hr> مترادف ناقل : راوی، مورخ، نقال، ساری، منتقل کننده، حامل <hr> برابر پارسی : بازگو کننده، داستان گو، برگرداننده

مترادف ناقل : راوی، مورخ، نقال، ساری، منتقل کننده، حامل برابر پارسی : بازگو کننده، داستان گو، برگرداننده

ناقل

<hr> مترادف ناقلا : باهوش، چموش، زرنگ، زیرک، گربز، محیل، مکار، موذی، ناکس <hr> برابر پارسی : ناغلا، زرنگ، با هوش

مترادف ناقلا : باهوش، چموش، زرنگ، زیرک، گربز، محیل، مکار، موذی، ناکس برابر پارسی : ناغلا، زرنگ، با هوش

ناقلا

ناقلائی

ناقله

ناقم

ناقمیه

<hr> مترادف ناقه : اشتر، شتر، نقاهت مند

مترادف ناقه : اشتر، شتر، نقاهت مند

ناقه

ناقه صالح

ناقه ٔ صالح

ناقهی

ناقو

ناقواره

ناقور

ناقوره

<hr> مترادف ناقوس : درا، زنگ <hr> برابر پارسی : زنگ کلیسا، درای، مِهزنگ

مترادف ناقوس : درا، زنگ برابر پارسی : زنگ کلیسا، درای، مِهزنگ

ناقوس

ناقوس زن

ناقوس نواز

ناقوسی

ناقولا

ناقولائی

ناقیاس

<hr> مترادف نال : مزمار، نی، نیشکر، ناله، جو، نهر

مترادف نال : مزمار، نی، نیشکر، ناله، جو، نهر

نال

نال نال

نال کس

نالاس

<hr> مترادف نالان : رنجور، زاری کنان، گریان، مویه کنان، نالنده، ناله گر، نعره زنان، نوحه گر

مترادف نالان : رنجور، زاری کنان، گریان، مویه کنان، نالنده، ناله گر، نعره زنان، نوحه گر

واژه های حرف "ن" - لغت نامه دهخدا