نقالی

نقانق

نقاه

<hr> مترادف نقاهت : بیمارخیزی، کسالت، ناخوشی، نقهی <hr> برابر پارسی : بهبودی

مترادف نقاهت : بیمارخیزی، کسالت، ناخوشی، نقهی برابر پارسی : بهبودی

نقاهت

نقاهه

<hr> مترادف نقاوت : پاکیزگی، خلوص، نیکویی، برگزیده، گزیده، منتخب، نقاوه

مترادف نقاوت : پاکیزگی، خلوص، نیکویی، برگزیده، گزیده، منتخب، نقاوه

نقاوت

نقاوه

نقاوی

نقایا

نقایت

نقایص

نقایض

نقایع

نقایه

<hr> مترادف نقب : تونل، دالان، دهلیز، راهرو، سوراخ

مترادف نقب : تونل، دالان، دهلیز، راهرو، سوراخ

نقب

نقب افکن

نقب افکندن

نقب افکنی

نقب بردن

نقب بریدن

نقب خانه

نقب زدن

نقب زن

نقب زنی

نقب چی

نقب کار

نقب کن

نقب کندن

نقب کنی

نقب گیر

نقبا

نقباء

نقبه

نقت

نقث

نقثله

نقح

نقخ

نقخه

<hr> مترادف نقد : تشخیص، تمییز، ارزش، بها، پول، سرمایه، سکه، نقدینه، زروسیم <hr> متضاد نقد : نسیه <hr> برابر پارسی : بهین گزینی، سَره گزینی، بهای کالا که یکجا پرداخت شود

مترادف نقد : تشخیص، تمییز، ارزش، بها، پول، سرمایه، سکه، نقدینه، زروسیم متضاد نقد : نسیه برابر پارسی : بهین گزینی، سَره گزینی، بهای کالا که یکجا پرداخت شود

نقد

نقد شدن

نقد شناس

نقد شناسی

نقد کردن

نقد کن

<hr> مترادف نقدا : بلافاصله، فوراً، فی الحال، اکنون، الان، اینک، حالا، به نقد <hr> متضاد نقدا : قرضی <hr> برابر پارسی : پیشادست، پیشکی

مترادف نقدا : بلافاصله، فوراً، فی الحال، اکنون، الان، اینک، حالا، به نقد متضاد نقدا : قرضی برابر پارسی : پیشادست، پیشکی

نقدا

نقدا نقد

نقدان

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ن" - لغت نامه دهخدا