نماک

نماگرد

<hr> مترادف نمایان : آشکار، باهر، پدید، پدیدار، پیدا، جلوه گر، ظاهر، علنی، متجلی، محسوس، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هویدا <hr> متضاد نمایان : مخفی، ناپیدا

مترادف نمایان : آشکار، باهر، پدید، پدیدار، پیدا، جلوه گر، ظاهر، علنی، متجلی، محسوس، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هویدا متضاد نمایان : مخفی، ناپیدا

نمایان

نمایان شدن

نمایان کردن

نمایاندن

نمایانیدن

<hr> مترادف نمایش : ارائه، عرضه، نمود، تئاتر، تعزیه گردانی، شبیه، بروز، جلوه، خودنمایی

مترادف نمایش : ارائه، عرضه، نمود، تئاتر، تعزیه گردانی، شبیه، بروز، جلوه، خودنمایی

نمایش

نمایش خانه

نمایش دادن

نمایش کردن

نمایشنامه

نمایشگاه

نمایشگر

نمایشگه

نمایشی

نمایم

<hr> مترادف نماینده : عامل، قایم مقام، کارگزار، مباشر، وکیل، شاخص، نمودار

مترادف نماینده : عامل، قایم مقام، کارگزار، مباشر، وکیل، شاخص، نمودار

نماینده

<hr> مترادف نمایندگی : آژانس، شعبه، وکالت، کارگزاری

مترادف نمایندگی : آژانس، شعبه، وکالت، کارگزاری

نمایندگی

نمایه

نمت

نمتاک

نمتک

نمج

نمجکث

نمخینه

نمد

نمد ابادی

نمد بافتن

نمد تکیه

نمد سازی

نمد پیچ

نمدآبادی

نمداد

<hr> مترادف نمدار : رطوبت دار، مرطوب، نمسار، نمناک، نمور

مترادف نمدار : رطوبت دار، مرطوب، نمسار، نمناک، نمور

واژه های حرف "ن" - لغت نامه دهخدا