صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ه" - لغت نامه دهخدا
همرهی
همرو
همری
همز
همزاد
همزاده
همزانگ
همزبانی
همزه
همزه آباد
همزه اباد
همزه ٔ مسمار
همزه کلا
همزی
همزیان
همزیستی
همس
همساز
همسال
همسالی
همسان
همسایه
همسایه ٔ مسیح
همسایگی
همستگان
همسر
همسر آمدن
همسر امدن
همسر داشتن
همسر شدن
همسر کردن
همسر گردیدن
همسری
همسفر
همسیراز
همسیچ
همش
همشاگردی
همشه
همشهری
همشور
همشکل
همشی
همشیر
همشیره
همشیرگی
همص
همط
بیشتر