کدانه

کداه

کدایه

کدب

کدبا

<hr> مترادف کدبانو : بانو، بی بی، خاتون، خانم، خانه دار، زن، زوجه، همسر، صرفه جو، مقتصد <hr> متضاد کدبانو : کدخدا

مترادف کدبانو : بانو، بی بی، خاتون، خانم، خانه دار، زن، زوجه، همسر، صرفه جو، مقتصد متضاد کدبانو : کدخدا

کدبانو

کدبانو شدن

کدبانوئیه

کدبانویی

کدبغانویین

کدبه

کدج

کدح

<hr> مترادف کدخدا : دهبان، دهخدا، دهدار، کدیور، پیشکار، مباشر، صاحب خانه، شوهر، مرد، همسر، ریش سفید، رئیس، متصدی <hr> متضاد کدخدا : کدبانو

مترادف کدخدا : دهبان، دهخدا، دهدار، کدیور، پیشکار، مباشر، صاحب خانه، شوهر، مرد، همسر، ریش سفید، رئیس، متصدی متضاد کدخدا : کدبانو

کدخدا

کدخدا ا

کدخدا حسینی

کدخدا سر

کدخدا سری

کدخدا شدن

کدخدا علی پناه

کدخدا مردعلی

کدخدا ملااسدا

کدخدا منش

کدخدا کردن

کدخدا یی کردن

کدخداسر

کدخداسری

کدخدامنش

کدخداه

کدخدای

<hr> مترادف کدخدایی : دهبانی، دهداری، کدیوری، ایل بیگی، ریش سفیدی، کدخدامنشی، آقایی، مردی، زوجیت، پیشکاری، ریاست <hr> متضاد کدخدایی : کدبانویی

مترادف کدخدایی : دهبانی، دهداری، کدیوری، ایل بیگی، ریش سفیدی، کدخدامنشی، آقایی، مردی، زوجیت، پیشکاری، ریاست متضاد کدخدایی : کدبانویی

کدخدایی

کدخدایی کردن

کدد

کدده

<hr> مترادف کدر : بی جلا، بی رونق، بی فروغ، بی نور، تار، تیره، دل آزرده، رنجیده، مکدر <hr> متضاد کدر : روشن، شفاف <hr> برابر پارسی : تیره، تار، گرفته، لرد، اندوه

مترادف کدر : بی جلا، بی رونق، بی فروغ، بی نور، تار، تیره، دل آزرده، رنجیده، مکدر متضاد کدر : روشن، شفاف برابر پارسی : تیره، تار، گرفته، لرد، اندوه

واژه های حرف "ک" - لغت نامه دهخدا