گذرنامه

<hr> مترادف گذرنده : راهگذر، رهسپر، رهگذر، بی دوام، گذرا

مترادف گذرنده : راهگذر، رهسپر، رهگذر، بی دوام، گذرا

گذرنده

<hr> مترادف گذرگاه : پاساژ، خیابان، راه، شارع، کوچه، مسیر، معبر، ممر

مترادف گذرگاه : پاساژ، خیابان، راه، شارع، کوچه، مسیر، معبر، ممر

گذرگاه

گذرگاه آب

گذرگاه اب

گذرگه

گذری

<hr> مترادف گذشت : اغماض، بخشایش، بخشودن، چشم پوشی، درگذشتن، سماحت، عفو، لوطی گری، سپری، گذر

مترادف گذشت : اغماض، بخشایش، بخشودن، چشم پوشی، درگذشتن، سماحت، عفو، لوطی گری، سپری، گذر

گذشت

گذشت کردن

<hr> مترادف گذشتن : عبور، گذر، عبور کردن، بخشودن، صرفنظر کردن

مترادف گذشتن : عبور، گذر، عبور کردن، بخشودن، صرفنظر کردن

گذشتن

گذشتنی

<hr> مترادف گذشته : پیش، دیرین، دیرینه، سابق، قبل، قدیم، ماسبق، ماسلف، ماضی، متقدم، سپری، منقضی

مترادف گذشته : پیش، دیرین، دیرینه، سابق، قبل، قدیم، ماسبق، ماسلف، ماضی، متقدم، سپری، منقضی

گذشته

گذشته شدن

گذشتگان

گذشتگی

<hr> مترادف گر : جرب، اگر، کچل، کل

مترادف گر : جرب، اگر، کچل، کل

گر

گر خشک

گر داشتن

گر زدن

گر کشیدن

گر گرفتن

گرآب

گرآب تیکاب

گرا

گرائی

گرائی خان جان ب

گرائی خان جان بیگی

گرائی سعد یخانی

گرائی سعدیخانی

گرائی محله

گرائیدگی

گراب

گراب تیکاب

گراتری

گراته

گراته افتادن

گراتی

گراخک

گراد

گرادان

گرادیسکا

گرارون

<hr> مترادف گراز : خنزیر، خوک، خرامش، لنجه

واژه های حرف "گ" - لغت نامه دهخدا