دانشنامه آزاد فارسی

رستم قلعه

رستم قلعه محوطه باستانی

رستم لر

رستم نامه

رستم نقش

رستم چال

رستم کلا

رستمدار

رستمداری محمد بن فخرالدین مشکک

رستمیان

<hr> مترادف رسته : دسته، رده، صف، صنف، طبقه، کلاس، گروه، خلاص، رها، نجات یافته، وارسته

مترادف رسته : دسته، رده، صف، صنف، طبقه، کلاس، گروه، خلاص، رها، نجات یافته، وارسته

رسته

رستگار فسایی منصور

<hr> مترادف رستگاری : خلاصی، رهایی، فلاح، فوز، نجات، نجاح

مترادف رستگاری : خلاصی، رهایی، فلاح، فوز، نجات، نجاح

رستگاری

<hr> مترادف رسم : آداب، آیین، تداول، راه، روش، رویه، سنت، طریقه، طور، عرف، قاعده، قانون، قرار، مرسوم، رستاد، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه، ترسیم، باب، داب، عادت، حق العمل، عوارض <hr> برابر پارسی : آیین، روش، آسا، هنجار

مترادف رسم : آداب، آیین، تداول، راه، روش، رویه، سنت، طریقه، طور، عرف، قاعده، قانون، قرار، مرسوم، رستاد، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه، ترسیم، باب، داب، عادت، حق العمل، عوارض برابر پارسی : آیین، روش، آسا، هنجار

رسم

رسم الخط عثمانی

رسم الخط کتاب

رسوایی مارکونی

رسوایی وایت واتر

<hr> مترادف رسوب : بقایا، تفاله، ته نشست، ته نشین، جرم، درد، لای، لرد <hr> برابر پارسی : ته نشست، ته نشین، ته نشینی، درد، لای، لرد

مترادف رسوب : بقایا، تفاله، ته نشست، ته نشین، جرم، درد، لای، لرد برابر پارسی : ته نشست، ته نشین، ته نشینی، درد، لای، لرد

رسوب

رسوب تبخیری

رسوب کردن

رسوب گذاری

رسوب گذاری یخچالی

رسوبات ابرفتی

رسوبات بادی

<hr> مترادف رسول : ایلچی، پیام آور، پیغامبر، پیغمبر، پیک، سفیر، فرستاده، مرسل، نبی، وخشور <hr> برابر پارسی : فرستاده، پیام آور، پیام بر

مترادف رسول : ایلچی، پیام آور، پیغامبر، پیغمبر، پیک، سفیر، فرستاده، مرسل، نبی، وخشور برابر پارسی : فرستاده، پیام آور، پیام بر

رسول

رسول الله

رسول رضا

رسول زاده احمد

رسولی جلیل

رسولی محلاتی سید هاشم

رسولیان

رسپیگی اوتورینو

رسیتاتیف

رسیس تنسیا

رسیفه

رش هشانا

رشاد خلیفه

رشاد علی اکبر

رشت خیابان

رشت شهر

رشت شهرستان

رشتخوار شهر

رشتخوار شهرستان

<hr> مترادف رشته : بند، تار، ریسمان، نخ، سلسله، رگه، ماکارونی، شعبه، شاخه، زنجیره، گرایش، پیوک

مترادف رشته : بند، تار، ریسمان، نخ، سلسله، رگه، ماکارونی، شعبه، شاخه، زنجیره، گرایش، پیوک

رشته

رشته اصلی

رشته بری

رشته عصبی

واژه های حرف "ر" - دانشنامه آزاد فارسی