دانشنامه اسلامی

جرجیر

جرجیس

<hr> مترادف جرح : جریحه، خستن، ضرب، پس زدن، رد <hr> برابر پارسی : زخم

مترادف جرح : جریحه، خستن، ضرب، پس زدن، رد برابر پارسی : زخم

جرح

جرح و تعدیل

جرحتم

جرد

جرداق جرج

جرذ

جرر

جرز

جرزا

جرع

<hr> مترادف جرعه : آشام، چکه، قطره، قلپ <hr> برابر پارسی : پیمانه، یک گلو، اندک نوش

مترادف جرعه : آشام، چکه، قطره، قلپ برابر پارسی : پیمانه، یک گلو، اندک نوش

جرعه

جرعه ای از بیکران زمزم

جرعه ای از زلال قران

جرعه ای از صهبای حج

جرعه های رسالت ارمغانی از درواژه های نبوی

جرف

جرقه اتش

<hr> مترادف جرم : اثم، بزه، تقصیر، جسم، جنایت، جنحه، حرج، خطا، خلاف، گناه، معصیت | جسم، ماده، رسوب، آلودگی، چرک، میکرب، شیره <hr> برابر پارسی : گناه، بزه، لغزش، زنگ، بزهکاری، چگالی، غند، لرد | ( جُرم ) گناه، بزه

مترادف جرم : اثم، بزه، تقصیر، جسم، جنایت، جنحه، حرج، خطا، خلاف، گناه، معصیت | جسم، ماده، رسوب، آلودگی، چرک، میکرب، شیره برابر پارسی : گناه، بزه، لغزش، زنگ، بزهکاری، چگالی، غند، لرد | ( جُرم ) گناه، بزه

جرم

جرم شناسی

جرموق

جرمی بنتام

جرهم

جرى

<hr> مترادف جری : بی آزرم، بی پروا، گستاخ، دلیر، شجاع

مترادف جری : بی آزرم، بی پروا، گستاخ، دلیر، شجاع

جری

جری و انطباق

جری و تطبیق

<hr> مترادف جریان : روانی، ریزش، سیلان، تداول، رواج، روند، حیص وبیص، خلال، قضیه، ماجرا، سیر، کوران، گردش <hr> برابر پارسی : گردش، روان بودن، روایی، روند، گذران

مترادف جریان : روانی، ریزش، سیلان، تداول، رواج، روند، حیص وبیص، خلال، قضیه، ماجرا، سیر، کوران، گردش برابر پارسی : گردش، روان بودن، روایی، روند، گذران

جریان

جریان برائت عقلی

جریان شناسی غلو

جریان نهر

جریان های ارتجاعی

جریان های شبه مذهبی در ایران پس از صفویه

جریان هوا

جریب

جریح

جریح راهب

جریدتین

<hr> مترادف جریده : روزنامه، مجله، نامه، نشریه، دفتر، تنها، مجرد، منفرد <hr> برابر پارسی : روزنامه

مترادف جریده : روزنامه، مجله، نامه، نشریه، دفتر، تنها، مجرد، منفرد برابر پارسی : روزنامه

واژه های حرف "ج" - دانشنامه اسلامی