دانشنامه اسلامی

<hr> مترادف خراش : تراش، خدشه، زخم، سایش، اثر زخم، خراشیدگی

مترادف خراش : تراش، خدشه، زخم، سایش، اثر زخم، خراشیدگی

خراش

خراش بن ابراهیم کوفی

<hr> مترادف خرافات : اباطیل، افسانه ها، اوهام، موهومات <hr> متضاد خرافات : حقایق <hr> برابر پارسی : یاوه ها

مترادف خرافات : اباطیل، افسانه ها، اوهام، موهومات متضاد خرافات : حقایق برابر پارسی : یاوه ها

خرافات

خرافات در یونان باستان

خرانق

خرانه

خرب

خربزه

خربق

خربه البیضاء

خربه المفجر

خربه المنیه

خربگه

<hr> مترادف خرج : امرار، صرف، مخارج، مصرف، نفقه، هزینه ، باج، خراج، باروت، مواد منفجره <hr> متضاد خرج : دخل، برج، درآمد <hr> برابر پارسی : هزینه

مترادف خرج : امرار، صرف، مخارج، مصرف، نفقه، هزینه ، باج، خراج، باروت، مواد منفجره متضاد خرج : دخل، برج، درآمد برابر پارسی : هزینه

خرج

خرجا

خرجت

خرجتم

خرجن

خرجه

خرجوا

<hr> مترادف خرد : حقیر، صغیر، کوچک ، اندک، کم، ناجیز، شکسته، له ، ریز، ریزه | درک، آگاهی، ادراک، بینش، دانایی، حکمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقیبت، هوش <hr> متضاد خرد : کبیر، بالغ، بزرگ، سالم، نشکسته، حجیم، عظیم | جهالت، سفاهت

مترادف خرد : حقیر، صغیر، کوچک ، اندک، کم، ناجیز، شکسته، له ، ریز، ریزه | درک، آگاهی، ادراک، بینش، دانایی، حکمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقیبت، هوش متضاد خرد : کبیر، بالغ، بزرگ، سالم، نشکسته، حجیم، عظیم | جهالت، سفاهت

خرد

خرد محمد بن علی

خرد گرایی در قران و حدیث

خرداد

<hr> مترادف خردل : سپندان، اسپندان، یک ذره، مقداری ناچیز

مترادف خردل : سپندان، اسپندان، یک ذره، مقداری ناچیز

خردل

<hr> مترادف خردورزی : خردوری، فرزانگی، خردمندی، عقل ورزی، تعقل ، خردگرایی، خردباوری <hr> متضاد خردورزی : خردستیزی، خردگریزی

مترادف خردورزی : خردوری، فرزانگی، خردمندی، عقل ورزی، تعقل ، خردگرایی، خردباوری متضاد خردورزی : خردستیزی، خردگریزی

خردورزی

خرر

خرزه الدماغ

<hr> مترادف خرس : دب | لالی، گنگی، بی زبانی

مترادف خرس : دب | لالی، گنگی، بی زبانی

خرس

خرس اباد

خرسان

خرسان حسن

خرسان محمدمهدی

خرص

خرط

خرطم

خرق

خرق اجماع

خرق اجماع مرکب

خرقاء

خرقان

خرقتها

<hr> مترادف خرقه : پاره، جامه، جبه، دلق، شولا، ردا، کهنه، مرتع، خستوانه <hr> برابر پارسی : بالا پوش

مترادف خرقه : پاره، جامه، جبه، دلق، شولا، ردا، کهنه، مرتع، خستوانه برابر پارسی : بالا پوش

واژه های حرف "خ" - دانشنامه اسلامی