فرهنگ عمید

اصبهانی

اصح

اصحا

<hr> مترادف اصحاب : دمخوران، دمسازان، همراهان، همنشینان، یاران، پیروان، تابعین <hr> برابر پارسی : یاران، دوستان، همدلان

مترادف اصحاب : دمخوران، دمسازان، همراهان، همنشینان، یاران، پیروان، تابعین برابر پارسی : یاران، دوستان، همدلان

اصحاب

<hr> مترادف اصدار : صادر کردن، صدور، روانه کردن، گسیل داشتن

مترادف اصدار : صادر کردن، صدور، روانه کردن، گسیل داشتن

اصدار

اصداغ

اصداف

اصدقا

<hr> مترادف اصرار : ابرام، الحاح، انهماک، پافشاری، پیله، تأکید، سماجت، مداومت <hr> برابر پارسی : پافشاری، پاپیچی

مترادف اصرار : ابرام، الحاح، انهماک، پافشاری، پیله، تأکید، سماجت، مداومت برابر پارسی : پافشاری، پاپیچی

اصرار

اصطباح

اصطبار

<hr> مترادف اصطبل : آخور، ستورخانه، ستورگاه، طویله

مترادف اصطبل : آخور، ستورخانه، ستورگاه، طویله

اصطبل

اصطخاب

اصطرلاب

اصطفا

<hr> مترادف اصطلاح : تعبیر، زبان، کلمه، واژه، سازش، صلح <hr> برابر پارسی : زبانزد، واژاک

مترادف اصطلاح : تعبیر، زبان، کلمه، واژه، سازش، صلح برابر پارسی : زبانزد، واژاک

اصطلاح

اصطلام

اصطناع

<hr> مترادف اصطکاک : سایش، مالش، برخورد، تلاقی <hr> برابر پارسی : سایش، مالش

مترادف اصطکاک : سایش، مالش، برخورد، تلاقی برابر پارسی : سایش، مالش

اصطکاک

اصطیاد

اصعاد

اصعب

<hr> مترادف اصغا : استماع، شنود، شنیدن، گوش فرادادن

مترادف اصغا : استماع، شنود، شنیدن، گوش فرادادن

اصغا

اصغر

اصف

اصف جاه

اصفا

اصفاد

اصفر

اصفرار

<hr> برابر پارسی : اسپاهان، اسپهان

برابر پارسی : اسپاهان، اسپهان

اصفهان

اصفهانک

اصفهبد

اصفی

اصفیا

اصقاع

<hr> مترادف اصل : اساس، بن، بنیاد، بیخ، پایه، جوهر، ذات، ریشه، سرشت، شالوده، طبیعت، عین، فطرت، کنه، گوهر، لب، مایه، مبدا، منبع، منشا، نژاد، نسب <hr> برابر پارسی : بنیاد، بن، ریشه، پایه، نهاد، آغازه، بیخ

مترادف اصل : اساس، بن، بنیاد، بیخ، پایه، جوهر، ذات، ریشه، سرشت، شالوده، طبیعت، عین، فطرت، کنه، گوهر، لب، مایه، مبدا، منبع، منشا، نژاد، نسب برابر پارسی : بنیاد، بن، ریشه، پایه، نهاد، آغازه، بیخ

اصل

اصل دار

اصل پاک

اصل کاری

<hr> مترادف اصلا : ابداً، اساساً، مطلقاً، هرگز، هیچ، هیچگاه، هیچوقت <hr> برابر پارسی : هرگز، براستی، از آغاز

مترادف اصلا : ابداً، اساساً، مطلقاً، هرگز، هیچ، هیچگاه، هیچوقت برابر پارسی : هرگز، براستی، از آغاز

اصلا

اصلاب

<hr> مترادف اصلاح : آشتی، سازش، صلح، تصحیح، تنقیح، غلطگیری، تعمیر، مرمت، تادیب، تزکیه، تهذیب، دستکاری، رتوش <hr> برابر پارسی : آراستن، بازسازی، پیراستن، ویرایش

مترادف اصلاح : آشتی، سازش، صلح، تصحیح، تنقیح، غلطگیری، تعمیر، مرمت، تادیب، تزکیه، تهذیب، دستکاری، رتوش برابر پارسی : آراستن، بازسازی، پیراستن، ویرایش

واژه های حرف "ا" - فرهنگ عمید