فرهنگ عمید

اژنده

اژندیدن

اژندیده

<hr> مترادف اژنگ : ( آژنگ ) چروک، چین، شکنج، گره، ماز

مترادف اژنگ : ( آژنگ ) چروک، چین، شکنج، گره، ماز

اژنگ

اژنگ ناک

اژوغ

اژکان

اژکهان

اژکهن

اژگن

اژیانه

اژیدن

<hr> مترادف اژیر : ( آژیر ) اعلام خطر، بانگ، زنگ خطر، هشدار، آگاه، دانا، پرتوان، زورمند، قوی، محتاط، محترز

مترادف اژیر : ( آژیر ) اعلام خطر، بانگ، زنگ خطر، هشدار، آگاه، دانا، پرتوان، زورمند، قوی، محتاط، محترز

اژیر

اژیراک

اژیرنده

اژیریدن

اژیریده

اژینه

<hr> مترادف اک : ( آک ) آسیب، آفت، آهو، عیب، وصمت، بد، شرور، شریر

مترادف اک : ( آک ) آسیب، آفت، آهو، عیب، وصمت، بد، شرور، شریر

اک

<hr> مترادف اکابر : اعاظم، بزرگان، شرفا، مهان، مهتران، سالمندان، معمرین <hr> متضاد اکابر : کهان، کهتران <hr> برابر پارسی : بزرگان، بُزرگان، بزرگسالان، سال مندان

مترادف اکابر : اعاظم، بزرگان، شرفا، مهان، مهتران، سالمندان، معمرین متضاد اکابر : کهان، کهتران برابر پارسی : بزرگان، بُزرگان، بزرگسالان، سال مندان

اکابر

<hr> برابر پارسی : ( آکادمی ) فرهنگستان

برابر پارسی : ( آکادمی ) فرهنگستان

اکادمی

<hr> برابر پارسی : ( آکادمیسین ) فرهنگ وند، هم وند فرهنگستان

برابر پارسی : ( آکادمیسین ) فرهنگ وند، هم وند فرهنگستان

اکادمیسین

<hr> برابر پارسی : دروغ ها، دروغ ها، ژاژها، ژاژه ها

برابر پارسی : دروغ ها، دروغ ها، ژاژها، ژاژه ها

اکاذیب

اکاردئون

<hr> برابر پارسی : گرامی تران

برابر پارسی : گرامی تران

اکارم

<hr> برابر پارسی : خسروان

اکاسره

<hr> برابر پارسی : ( آکال ) خورک ها، روزی ها، میوه ها | پُرخور، شکم باره

برابر پارسی : ( آکال ) خورک ها، روزی ها، میوه ها | پُرخور، شکم باره

اکال

<hr> برابر پارسی : افسرها، بساک ها

برابر پارسی : افسرها، بساک ها

اکالیل

<hr> برابر پارسی : بیدبویه، پشه رَم

برابر پارسی : بیدبویه، پشه رَم

اکالیپتوس

<hr> برابر پارسی : ( آکام ) پُشته ها، تپه ها

برابر پارسی : ( آکام ) پُشته ها، تپه ها

اکام

اکاژو

<hr> برابر پارسی : جگرها

اکباد

<hr> برابر پارسی : بزرگ تر

اکبر

<hr> برابر پارسی : زشت، بی ریخت

برابر پارسی : زشت، بی ریخت

اکبیر

اکت مکت

<hr> برابر پارسی : دوش ها، شانه ها

برابر پارسی : دوش ها، شانه ها

اکتاف

اکتبر

<hr> برابر پارسی : سُرمه کشی، گیاه ناکی

برابر پارسی : سُرمه کشی، گیاه ناکی

اکتحال

اکترا

<hr> برابر پارسی : پوشیدن

اکتسا

<hr> مترادف اکتساب : اندوختن، حصول، دستیابی، کسب <hr> برابر پارسی : بدست آوردن، الفنجیدن، اندوزش، به دست آوری

مترادف اکتساب : اندوختن، حصول، دستیابی، کسب برابر پارسی : بدست آوردن، الفنجیدن، اندوزش، به دست آوری

اکتساب

<hr> برابر پارسی : بازیابی، پی بُرد، پیدایش، دریابی، نویابی، یافتن، یافته

برابر پارسی : بازیابی، پی بُرد، پیدایش، دریابی، نویابی، یافتن، یافته

اکتشاف

<hr> مترادف اکتفا : بس، بسندگی، بسنده، کفاف، کفایت <hr> برابر پارسی : بسنده، بس، بسندگی، چیره گردی، سرنگونی

مترادف اکتفا : بس، بسندگی، بسنده، کفاف، کفایت برابر پارسی : بسنده، بس، بسندگی، چیره گردی، سرنگونی

اکتفا

اکتناز

<hr> برابر پارسی : پناه گیری، پناهیدن

برابر پارسی : پناه گیری، پناهیدن

اکتناف

<hr> برابر پارسی : بُن جویی، به بُن رسی

برابر پارسی : بُن جویی، به بُن رسی

اکتناه

اکتهال

<hr> برابر پارسی : ( آکتور ) بازیگر، هنرپیشه

برابر پارسی : ( آکتور ) بازیگر، هنرپیشه

واژه های حرف "ا" - فرهنگ عمید