فرهنگ عمید

شکافیده

شکال

شکاندن

شکانک

شکاونده

شکاونه

شکاویدن

<hr> مترادف شکاک : بدبین، بدگمان، پرشک، ظنین <hr> متضاد شکاک : مطمئن <hr> برابر پارسی : دو دل، بد گمان، بدبین، پرگمان

مترادف شکاک : بدبین، بدگمان، پرشک، ظنین متضاد شکاک : مطمئن برابر پارسی : دو دل، بد گمان، بدبین، پرگمان

شکاک

شکاکین

<hr> مترادف شکایت : بث الشکوی، تشکی، تظلم، دادخواست، دادخواهی، شکوائیه، شکوا، تعرض، چغلی، شکوه، گلایه، گله، گله مندی <hr> برابر پارسی : دادخواهی، دادخواست، گله مندی، گلایه

مترادف شکایت : بث الشکوی، تشکی، تظلم، دادخواست، دادخواهی، شکوائیه، شکوا، تعرض، چغلی، شکوه، گلایه، گله، گله مندی برابر پارسی : دادخواهی، دادخواست، گله مندی، گلایه

شکایت

شکایت گستر

<hr> مترادف شکر : امتنان، تشکر، حق شناسی، حمد، سپاس، شکرانه، منت <hr> برابر پارسی : سپاس

مترادف شکر : امتنان، تشکر، حق شناسی، حمد، سپاس، شکرانه، منت برابر پارسی : سپاس

شکر

شکر سرب

<hr> برابر پارسی : نیایش، سپاسگزاری

برابر پارسی : نیایش، سپاسگزاری

شکر گزاری

<hr> مترادف شکراب : شربت، رنجش، رنجیدگی

مترادف شکراب : شربت، رنجش، رنجیدگی

شکراب

شکرافشان

شکرافشانی

شکران

شکراندا

<hr> برابر پارسی : پاس

شکرانه

شکربادام

شکربار

شکربرگ

شکربوره

شکرتیغال

شکرخا

شکرخنده

شکرخواب

شکرخوار

شکرخیز

شکردن

شکرده

شکرریز

شکرسرب

شکرشکن

شکرفشان

شکرفنده

شکرفیدن

شکرقند

شکرلب

شکرنده

شکره

شکرپا

شکرپاره

شکرپنیر

شکرچش

شکرچین

شکرک

واژه های حرف "ش" - فرهنگ عمید