فرهنگ عمید

لندهور

لندیدن

<hr> مترادف لنف : آب، خلط، لمف

مترادف لنف : آب، خلط، لمف

لنف

لنفاوی

لنفوسیت

<hr> مترادف لنگ : ازار، فوطه، قطیفه | اعرج، چلاق، شل، ایست، درنگ، ماندن، وقفه | پا، پاچه، ران، عدل، لنگه، تک، طاق، فرد، زمان، گاه، وقت، هنگام

مترادف لنگ : ازار، فوطه، قطیفه | اعرج، چلاق، شل، ایست، درنگ، ماندن، وقفه | پا، پاچه، ران، عدل، لنگه، تک، طاق، فرد، زمان، گاه، وقت، هنگام

لنگ

لنگان

لنگان لنگان

لنگاندن

لنگاک

<hr> مترادف لنگر : پاتوق، رباط، خانگاه، فواره، مطرحانی، ضریح

مترادف لنگر : پاتوق، رباط، خانگاه، فواره، مطرحانی، ضریح

لنگر

لنگر دار

<hr> مترادف لنگرگاه : اسکله، بارانداز، بستنگاه، بندر، بندرگاه

مترادف لنگرگاه : اسکله، بارانداز، بستنگاه، بندر، بندرگاه

لنگرگاه

لنگری

<hr> مترادف لنگه : عدل، نصف خروار، هاله، تا، تالی، طاق، عدیل <hr> متضاد لنگه : جفت

مترادف لنگه : عدل، نصف خروار، هاله، تا، تالی، طاق، عدیل متضاد لنگه : جفت

لنگه

لنگوته

لنگیدن

<hr> مترادف له : آبگز، فاسد، لهیده، پاشیده، خرد، شکسته، کوبیده، کوفته، مضمحل

مترادف له : آبگز، فاسد، لهیده، پاشیده، خرد، شکسته، کوبیده، کوفته، مضمحل

له

له الحمد

لهات

لهاشم

<hr> مترادف لهب : زبانه، شرار، شرر، شعله، لهیب

مترادف لهب : زبانه، شرار، شرر، شعله، لهیب

لهب

لهبان

<hr> مترادف لهجه : گویش، زبان، لسان، گفتار <hr> برابر پارسی : گویش، سرزبان

مترادف لهجه : گویش، زبان، لسان، گفتار برابر پارسی : گویش، سرزبان

لهجه

<hr> برابر پارسی : از این رو

لهذا

لهر

<hr> مترادف لهف : افسوس، انفعال، تاسف، حسرت، ندامت

مترادف لهف : افسوس، انفعال، تاسف، حسرت، ندامت

لهف

لهنج

لهنه

<hr> مترادف لهو : بازی، خوشی، سرگرمی، آرمش، جماع، عیاشی، عیش، عیش ونوش، ملاهی

مترادف لهو : بازی، خوشی، سرگرمی، آرمش، جماع، عیاشی، عیش، عیش ونوش، ملاهی

لهو

لهی

<hr> مترادف لهیب : زبانه، شراره، شرار، شرر، شعله، لهب

مترادف لهیب : زبانه، شراره، شرار، شرر، شعله، لهب

لهیب

لهیدن

لهیده

<hr> مترادف لو : افشا، رسوا، فاش، شفه، لب، لوچه، بلندی، پشته، تپه، رش، زرداب، صفرا

مترادف لو : افشا، رسوا، فاش، شفه، لب، لوچه، بلندی، پشته، تپه، رش، زرداب، صفرا

لو

لو الو

لو فرض

لوئی

<hr> مترادف لوا : بیرق، پرچم، درفش، رایت، علم <hr> برابر پارسی : درفش، پرچم

مترادف لوا : بیرق، پرچم، درفش، رایت، علم برابر پارسی : درفش، پرچم

لوا

لواحس

<hr> مترادف لواحق : ضمایم، منضمات، پیشامدها، حوادث <hr> متضاد لواحق : سوابق

مترادف لواحق : ضمایم، منضمات، پیشامدها، حوادث متضاد لواحق : سوابق

لواحق

<hr> مترادف لوازم : اثاث، اثاثه، ادات، اسباب، بساط، تجهیزات، مایحتاج، وسایل <hr> برابر پارسی : ابزارها، ابزار، افزار

مترادف لوازم : اثاث، اثاثه، ادات، اسباب، بساط، تجهیزات، مایحتاج، وسایل برابر پارسی : ابزارها، ابزار، افزار

لوازم

<hr> برابر پارسی : نوشت افزار

برابر پارسی : نوشت افزار

لوازم التحریر

لواش

لواشه

لواشک

<hr> مترادف لواط : امردبازی، شاهدبازی، غلامبارگی، فجور، فسق، لواطه

مترادف لواط : امردبازی، شاهدبازی، غلامبارگی، فجور، فسق، لواطه

واژه های حرف "ل" - فرهنگ عمید