فرهنگ عمید

معالی

معامل

<hr> مترادف معامله : ابتیاع، تجارت، خریدوفروش، دادوستد، سودا، سوداگری، سروکار، رفتار، مبادله، بده وبستان، خریدوفروش کردن، دادوستد کردن، آلت تناسلی مرد <hr> برابر پارسی : دادو ستد، خرید و فروش، سوداگری، داد و ستد، دادوستد

مترادف معامله : ابتیاع، تجارت، خریدوفروش، دادوستد، سودا، سوداگری، سروکار، رفتار، مبادله، بده وبستان، خریدوفروش کردن، دادوستد کردن، آلت تناسلی مرد برابر پارسی : دادو ستد، خرید و فروش، سوداگری، داد و ستد، دادوستد

معامله

معان

معانات

<hr> مترادف معاند : خصم، دشمن، عدو، متخاصم، معارض، منازع، سرکش، لجوج، نافرمان <hr> متضاد معاند : معاون، معاضد <hr> برابر پارسی : دشمن، ستیزه جو، پرخاشگر

مترادف معاند : خصم، دشمن، عدو، متخاصم، معارض، منازع، سرکش، لجوج، نافرمان متضاد معاند : معاون، معاضد برابر پارسی : دشمن، ستیزه جو، پرخاشگر

معاند

<hr> مترادف معاندت : دشمنی، ستیز، ستیزه جویی، عناد، گردنکشی، مخالفت، معانده، ستیزیدن، عنادورزیدن، ستیزه جویی کردن <hr> برابر پارسی : دشمنی

مترادف معاندت : دشمنی، ستیز، ستیزه جویی، عناد، گردنکشی، مخالفت، معانده، ستیزیدن، عنادورزیدن، ستیزه جویی کردن برابر پارسی : دشمنی

معاندت

معانق

<hr> مترادف معانقه : دست درگردن یکدگرافکندن، یکدیگر را در آغوش گرفتن، یکدیگررادر آغوش کشیدن

مترادف معانقه : دست درگردن یکدگرافکندن، یکدیگر را در آغوش گرفتن، یکدیگررادر آغوش کشیدن

معانقه

<hr> مترادف معانی : معناها، مفاهیم ، مقاصد <hr> متضاد معانی : الفاظ <hr> برابر پارسی : چم ها، آرِش ها، ماناک ها

مترادف معانی : معناها، مفاهیم ، مقاصد متضاد معانی : الفاظ برابر پارسی : چم ها، آرِش ها، ماناک ها

معانی

معاهد

<hr> مترادف معاهده : پیمان، عهدنامه، قرارداد، مقاوله <hr> برابر پارسی : پیمان، پیمان نامه، سوگند

مترادف معاهده : پیمان، عهدنامه، قرارداد، مقاوله برابر پارسی : پیمان، پیمان نامه، سوگند

معاهده

معاود

<hr> مترادف معاودت : برگشت، عودت، بازگشت، رجعت، عود، مراجعت، بازگشتن، مراجعت کردن <hr> متضاد معاودت : عزیمت <hr> برابر پارسی : بازگشتن، برگشتن

مترادف معاودت : برگشت، عودت، بازگشت، رجعت، عود، مراجعت، بازگشتن، مراجعت کردن متضاد معاودت : عزیمت برابر پارسی : بازگشتن، برگشتن

معاودت

<hr> مترادف معاوضه : الش، تاخت، تبادل، تبدل، تبدیل، تعویض، تهاتر، مبادله، معاوضت <hr> برابر پارسی : داد و ستد، جایگزینی

مترادف معاوضه : الش، تاخت، تبادل، تبدل، تبدیل، تعویض، تهاتر، مبادله، معاوضت برابر پارسی : داد و ستد، جایگزینی

معاوضه

معاول

<hr> مترادف معاون : پیشکار، دستیار، کمک، مباشر، مددکار، ممد، ناظم، نایب، هم دست، یار، یاور <hr> برابر پارسی : دستیار، کاریار، همیار، یاور

مترادف معاون : پیشکار، دستیار، کمک، مباشر، مددکار، ممد، ناظم، نایب، هم دست، یار، یاور برابر پارسی : دستیار، کاریار، همیار، یاور

معاون

<hr> مترادف معاونت : نیابت، مددکاری، یاری، کمک، هم دستی، شرکت

مترادف معاونت : نیابت، مددکاری، یاری، کمک، هم دستی، شرکت

معاونت

<hr> مترادف معایب : بدی ها، زشتی ها، عیبها <hr> متضاد معایب : محاسن <hr> برابر پارسی : کاستی ها، زشتی ها، کاستی ها

مترادف معایب : بدی ها، زشتی ها، عیبها متضاد معایب : محاسن برابر پارسی : کاستی ها، زشتی ها، کاستی ها

معایب

معایش

<hr> مترادف معاینه : امتحان، بازبینی، بازدید، بررسی، مشاهده، بررسی وضع بیمار <hr> برابر پارسی : بررسی، وارسی، نگرش، بیمار بینی، باچشم دیدن

مترادف معاینه : امتحان، بازبینی، بازدید، بررسی، مشاهده، بررسی وضع بیمار برابر پارسی : بررسی، وارسی، نگرش، بیمار بینی، باچشم دیدن

معاینه

<hr> مترادف معاییر : معیارها، ملاک ها، اندازه ها

مترادف معاییر : معیارها، ملاک ها، اندازه ها

معاییر

<hr> مترادف معبد : آتشکده، خانقاه، دیر، دیمه، صومعه، عبادتخانه، عبادتگاه، کلیسا، کنیسه، هیکل <hr> برابر پارسی : پرستشگاه، زیگورات، نیایشگاه

مترادف معبد : آتشکده، خانقاه، دیر، دیمه، صومعه، عبادتخانه، عبادتگاه، کلیسا، کنیسه، هیکل برابر پارسی : پرستشگاه، زیگورات، نیایشگاه

معبد

<hr> مترادف معبر : تعبیرگر، خوابگزار، گزارنده | خدک، خیابان، راه، عبورگاه، گذر، گذرگاه، محل عبور، گدار، گذرگاه رودخانه <hr> برابر پارسی : گذرگاه، گذر، گدار، خوابگزار

مترادف معبر : تعبیرگر، خوابگزار، گزارنده | خدک، خیابان، راه، عبورگاه، گذر، گذرگاه، محل عبور، گدار، گذرگاه رودخانه برابر پارسی : گذرگاه، گذر، گدار، خوابگزار

معبر

<hr> مترادف معبود : مورد پرستش ، خدا، پروردگار <hr> متضاد معبود : عابد، پرستشگر <hr> برابر پارسی : دلبر، یار، دلدار، نگار، پرسته

مترادف معبود : مورد پرستش ، خدا، پروردگار متضاد معبود : عابد، پرستشگر برابر پارسی : دلبر، یار، دلدار، نگار، پرسته

معبود

<hr> مترادف معتاد : آمخته، اخت، خوگر، خوگیر، مالوف، مانوس، افیونی، تریاکی، وافوری، افیون خور <hr> برابر پارسی : نارکوکی، خوگرفته، دژخوی، خوگر، اپیونی، بَنگی

مترادف معتاد : آمخته، اخت، خوگر، خوگیر، مالوف، مانوس، افیونی، تریاکی، وافوری، افیون خور برابر پارسی : نارکوکی، خوگرفته، دژخوی، خوگر، اپیونی، بَنگی

معتاد

<hr> مترادف معتبر : ارزشمند، مهم، آبرومند، امین، باآبرو، بااعتبار، باحیثیت، گرانمایه، معتمد، مستند، موثق، عبرت گرفته <hr> متضاد معتبر : غیرمعتبر <hr> برابر پارسی : ارجدار، آبرودار، سرشناس، توانگر، فرمند، ارزشمند، به نام

مترادف معتبر : ارزشمند، مهم، آبرومند، امین، باآبرو، بااعتبار، باحیثیت، گرانمایه، معتمد، مستند، موثق، عبرت گرفته متضاد معتبر : غیرمعتبر برابر پارسی : ارجدار، آبرودار، سرشناس، توانگر، فرمند، ارزشمند، به نام

معتبر

معتد

معتد به

معتدبه

<hr> مترادف معتدل : آرام، ملایم، میانه رو، نرم خو، معتدله، دارای اعتدال، راست، مستقیم ، کج، کژ <hr> متضاد معتدل : تندرو <hr> برابر پارسی : میانه، میانه رو، خوش آب و هوا، نه سرد و نه گرم

مترادف معتدل : آرام، ملایم، میانه رو، نرم خو، معتدله، دارای اعتدال، راست، مستقیم ، کج، کژ متضاد معتدل : تندرو برابر پارسی : میانه، میانه رو، خوش آب و هوا، نه سرد و نه گرم

معتدل

معتدل المزاج

معتدی

<hr> مترادف معتذر : عذرخواه، پوزش خواه، عذرآورنده <hr> متضاد معتذر : پوزش پذیر، عذرپذیر

مترادف معتذر : عذرخواه، پوزش خواه، عذرآورنده متضاد معتذر : پوزش پذیر، عذرپذیر

معتذر

<hr> مترادف معترض : اعتراض کننده، اعتراض گر، ایرادگیر، خرده گیر، مخالف، معارض، منتقد، ناراضی، نارضا، واخواه <hr> برابر پارسی : خرده گیر، پرخاشگر، نکوهشگر

مترادف معترض : اعتراض کننده، اعتراض گر، ایرادگیر، خرده گیر، مخالف، معارض، منتقد، ناراضی، نارضا، واخواه برابر پارسی : خرده گیر، پرخاشگر، نکوهشگر

معترض

معترضه

<hr> مترادف معترف : خستو، قایل، مقر، اعتراف کننده، اقرارکننده، مذعن <hr> برابر پارسی : خستو | ( مُعتَرِف ) خُستو

مترادف معترف : خستو، قایل، مقر، اعتراف کننده، اقرارکننده، مذعن برابر پارسی : خستو | ( مُعتَرِف ) خُستو

معترف

معترک

<hr> مترادف معتزل : زاویه نشین، عزلت گزین، گوشه گیر، گوشه نشین، معتکف <hr> برابر پارسی : گوشه نشین، کناره گیر

مترادف معتزل : زاویه نشین، عزلت گزین، گوشه گیر، گوشه نشین، معتکف برابر پارسی : گوشه نشین، کناره گیر

معتزل

معتزله

معتصم

معتضد

معتق

<hr> مترادف معتقد : باورمند، عقیده مند، باایمان، مؤمن، موقن، گرونده <hr> متضاد معتقد : بی اعتقاد، منکر <hr> برابر پارسی : باوردار، باورمند، گرونده

مترادف معتقد : باورمند، عقیده مند، باایمان، مؤمن، موقن، گرونده متضاد معتقد : بی اعتقاد، منکر برابر پارسی : باوردار، باورمند، گرونده

معتقد

<hr> مترادف معتل : بیمار، مریض، کلمه ای که در ساختار آن حروف عله باشد

مترادف معتل : بیمار، مریض، کلمه ای که در ساختار آن حروف عله باشد

معتل

<hr> مترادف معتمد : استوار، استوان، امین، بااعتبار، درستکار، موتمن، متکی، محرم، مستند، مطمئن، معتبر، موثق، واثق <hr> متضاد معتمد : غیرمعتمد، ناموثق <hr> برابر پارسی : درستکار

مترادف معتمد : استوار، استوان، امین، بااعتبار، درستکار، موتمن، متکی، محرم، مستند، مطمئن، معتبر، موثق، واثق متضاد معتمد : غیرمعتمد، ناموثق برابر پارسی : درستکار

واژه های حرف "م" - فرهنگ عمید