فرهنگ عمید

<hr> مترادف موازات : محاذات، مقابل ، روبه رو شدن، مقابل شدن <hr> متضاد موازات : تقاطع

مترادف موازات : محاذات، مقابل ، روبه رو شدن، مقابل شدن متضاد موازات : تقاطع

موازات

موازرت

<hr> مترادف موازنه : تعادل، تعادل، توازن، همسنگی، سنجش، مقایسه <hr> متضاد موازنه : عدم توازن <hr> برابر پارسی : برابری، برابر کردن، همسنگی

مترادف موازنه : تعادل، تعادل، توازن، همسنگی، سنجش، مقایسه متضاد موازنه : عدم توازن برابر پارسی : برابری، برابر کردن، همسنگی

موازنه

<hr> مترادف موازی : محاذی، هم راستا ، برابر، معادل، مساوی <hr> متضاد موازی : متقاطع <hr> برابر پارسی : همراستایی، همپایی، همسویی، هم راستا

مترادف موازی : محاذی، هم راستا ، برابر، معادل، مساوی متضاد موازی : متقاطع برابر پارسی : همراستایی، همپایی، همسویی، هم راستا

موازی

موازین

<hr> مترادف مواسات : روبرو، مقابل، حمایت، کمک، مدد، یاری، یاریگری، یاری کردن

مترادف مواسات : روبرو، مقابل، حمایت، کمک، مدد، یاری، یاریگری، یاری کردن

مواسات

مواسم

<hr> مترادف مواشی : چهارپایان، دام ها، دواب، ستوران، ماشیه ها

مترادف مواشی : چهارپایان، دام ها، دواب، ستوران، ماشیه ها

مواشی

<hr> مترادف مواصلت : ازدواج، پیوستگی، پیوند، زناشویی، وصلت، ازدواج کردن، زناشویی کردن، وصلت کردن <hr> برابر پارسی : پیوند، پیوند زناشویی

مترادف مواصلت : ازدواج، پیوستگی، پیوند، زناشویی، وصلت، ازدواج کردن، زناشویی کردن، وصلت کردن برابر پارسی : پیوند، پیوند زناشویی

مواصلت

<hr> مترادف مواضع : موضع ها، جایگاهها، مکانها، موارد

مترادف مواضع : موضع ها، جایگاهها، مکانها، موارد

مواضع

<hr> مترادف مواضعه : قرارداد، نهاد، وضع، قرارومدار، تبانی، سازواری، موافقت، قرارگذاشتن، وضع کردن

مترادف مواضعه : قرارداد، نهاد، وضع، قرارومدار، تبانی، سازواری، موافقت، قرارگذاشتن، وضع کردن

مواضعه

<hr> مترادف مواطات : توافق، سازش، موافقت، توافق کردن، به توافق رسیدن، موافقت کردن

مترادف مواطات : توافق، سازش، موافقت، توافق کردن، به توافق رسیدن، موافقت کردن

مواطات

<hr> مترادف مواطن : موطن ها، وطن ها، میهن ها

مترادف مواطن : موطن ها، وطن ها، میهن ها

مواطن

مواطی

<hr> مترادف مواظب : مترصد، متوجه، محافظ، مراقب، نگهبان <hr> برابر پارسی : نگهبان، نگهدار، دیدبان، دیدور

مترادف مواظب : مترصد، متوجه، محافظ، مراقب، نگهبان برابر پارسی : نگهبان، نگهدار، دیدبان، دیدور

مواظب

<hr> مترادف مواظبت : پاسداری، توجه، حراست، محارست، محافظت، مراعات، مراقبت، نگهبانی، نگهداری، پاییدن، نگهبانی کردن، مراقبت کردن <hr> برابر پارسی : پاییدن، نگهبانی کردن، رسیدگی کردن، تیمار کردن

مترادف مواظبت : پاسداری، توجه، حراست، محارست، محافظت، مراعات، مراقبت، نگهبانی، نگهداری، پاییدن، نگهبانی کردن، مراقبت کردن برابر پارسی : پاییدن، نگهبانی کردن، رسیدگی کردن، تیمار کردن

مواظبت

مواعد

مواعده

<hr> مترادف مواعظ : پندها، اندرزها، نصایح، وعظها، موعظه ها

مترادف مواعظ : پندها، اندرزها، نصایح، وعظها، موعظه ها

مواعظ

<hr> مترادف مواعید : میعادها، وعده گاهها، وعده ها، قول ها

مترادف مواعید : میعادها، وعده گاهها، وعده ها، قول ها

مواعید

<hr> مترادف موافق : جور، سازگار، مساعد، هماهنگ، دل پسند، مطلوب، مقبول، دل خواه، مناسب، درخور، شایسته، متناسب ، دمساز، متفق، متفق الرای، هم دل، هم رای، هم عقیده، همساز، هم فکر ، هم سو، یک جهت، برابر، مطابق، معادل <hr> متضاد موافق : نامناسب، مخالف، خلاف <hr> برابر پارسی : همرای، هماهنگ، هم داستان، همدست، همراه، یکدل، هم اندیش

مترادف موافق : جور، سازگار، مساعد، هماهنگ، دل پسند، مطلوب، مقبول، دل خواه، مناسب، درخور، شایسته، متناسب ، دمساز، متفق، متفق الرای، هم دل، هم رای، هم عقیده، همساز، هم فکر ، هم سو، یک جهت، برابر، مطابق، معادل متضاد موافق : نامناسب، مخالف، خلاف برابر پارسی : همرای، هماهنگ، هم داستان، همدست، همراه، یکدل

موافق

<hr> مترادف موافقت : ائتلاف، توافق، رضا، سازش، سازگاری، سازواری، مطابقت، وفاق، وفق، همراهی، هم رای شدن، سازوارگشتن <hr> متضاد موافقت : مخالفت <hr> برابر پارسی : همسازی، همداستانی، همآوایی، همآهنگی، پذیرش، هماهنگی، هماوایی، هم داستانی

مترادف موافقت : ائتلاف، توافق، رضا، سازش، سازگاری، سازواری، مطابقت، وفاق، وفق، همراهی، هم رای شدن، سازوارگشتن متضاد موافقت : مخالفت برابر پارسی : همسازی، همداستانی، همآوایی، همآهنگی، پذیرش، هماهنگی، هماوایی، هم داستانی

موافقت

<hr> مترادف موافقت نامه : سازش نامه، توافق نامه

مترادف موافقت نامه : سازش نامه، توافق نامه

موافقت نامه

<hr> برابر پارسی : زمانها، هنگام

برابر پارسی : زمانها، هنگام

مواقع

مواقعات

<hr> مترادف مواقف : موقف ها، ایستگاهها، مقام ها

مترادف مواقف : موقف ها، ایستگاهها، مقام ها

مواقف

مواقفه

<hr> مترادف مواقیت : میقات ها

مترادف مواقیت : میقات ها

مواقیت

<hr> مترادف موالات : دوستی، پیوستگی، یاری، یاری کردن

مترادف موالات : دوستی، پیوستگی، یاری، یاری کردن

موالات

<hr> مترادف موالف : الفت گیرنده، انس گیرنده

مترادف موالف : الفت گیرنده، انس گیرنده

موالف

<hr> مترادف موالفت : الفت، انس، خوگیری، سازش، سازگاری، همدلی، موانست، دوستی، همدمی، الفت گرفتن، انس گرفتن، خوگرفتن <hr> متضاد موالفت : ناسازگاری

مترادف موالفت : الفت، انس، خوگیری، سازش، سازگاری، همدلی، موانست، دوستی، همدمی، الفت گرفتن، انس گرفتن، خوگرفتن متضاد موالفت : ناسازگاری

موالفت

<hr> مترادف موالی : آقایان، سروران، بزرگان، مولایان، بندگان، تابعان، یاران، دوستان، رفقا <hr> برابر پارسی : نیازادگان

مترادف موالی : آقایان، سروران، بزرگان، مولایان، بندگان، تابعان، یاران، دوستان، رفقا برابر پارسی : نیازادگان

موالی

موالیان

<hr> مترادف موالید : زادگان، فرزندان، نتایج، مولودها <hr> متضاد موالید : اموات

مترادف موالید : زادگان، فرزندان، نتایج، مولودها متضاد موالید : اموات

موالید

موامره

<hr> مترادف موانست : آشنایی، الفت، انس، دمسازی، مانوس شدن، انس گرفتن، دمساز شدن <hr> برابر پارسی : خوگرفتن، خوگیری، دمسازی، دوستی، هم خویی، همدلی، همدمی، همنشینی

مترادف موانست : آشنایی، الفت، انس، دمسازی، مانوس شدن، انس گرفتن، دمساز شدن برابر پارسی : خوگرفتن، خوگیری، دمسازی، دوستی، هم خویی، همدلی، همدمی، همنشینی

موانست

<hr> مترادف موانع : عایق ها، مانع ها، جلوگیرها، سدها، عوایق، بازدارنده ها <hr> برابر پارسی : راهبندها، بازدارندگان

مترادف موانع : عایق ها، مانع ها، جلوگیرها، سدها، عوایق، بازدارنده ها برابر پارسی : راهبندها، بازدارندگان

موانع

<hr> مترادف مواهب : بخشش ها، دهش ها، عطایا، موهبت ها <hr> متضاد مواهب : مکاسب

مترادف مواهب : بخشش ها، دهش ها، عطایا، موهبت ها متضاد مواهب : مکاسب

مواهب

مواکب

مواکل

مواکلت

<hr> مترادف موبد : ابدی، جاوید، زوال ناپذیر، فناناپذیر | روحانی، کاتوزی، موبد | کاتوزی، مغ، روحانی زرتشتی <hr> متضاد موبد : زوال پذیر

مترادف موبد : ابدی، جاوید، زوال ناپذیر، فناناپذیر | روحانی، کاتوزی، موبد | کاتوزی، مغ، روحانی زرتشتی متضاد موبد : زوال پذیر

موبد

موبق

<hr> مترادف موبور : بلوند <hr> متضاد موبور : موسیاه، گندمگون

مترادف موبور : بلوند متضاد موبور : موسیاه، گندمگون

موبور

موبیز

<hr> مترادف موت : اجل، درگذشت، رحلت، فنا، فوت، مردن، مرگ، ممات، میر، وفات، هلاک، هلاکت <hr> متضاد موت : حیات <hr> برابر پارسی : مرگ، مردن، جان سپردن، درگذشتن، درخاک غنودن

مترادف موت : اجل، درگذشت، رحلت، فنا، فوت، مردن، مرگ، ممات، میر، وفات، هلاک، هلاکت متضاد موت : حیات برابر پارسی : مرگ، مردن، جان سپردن، درگذشتن، درخاک غنودن

واژه های حرف "م" - فرهنگ عمید