فرهنگ عمید

<hr> مترادف ناپدرام : افسرده، اندوهگین، بدرام، غمگین، ناپایدار، بدقدم، بدیمن، شوم، ناخجسته، بی نظم، نامرتب، ناصاف، ناهموار <hr> متضاد ناپدرام : پدرام

مترادف ناپدرام : افسرده، اندوهگین، بدرام، غمگین، ناپایدار، بدقدم، بدیمن، شوم، ناخجسته، بی نظم، نامرتب، ناصاف، ناهموار متضاد ناپدرام : پدرام

ناپدرام

ناپدری

<hr> مترادف ناپدید : باطن، پنهان، پوشیده، غیب، گم، مستور، مفقودالاثر، مفقود، ناپیدا، نهان، نهفته <hr> متضاد ناپدید : پدید

مترادف ناپدید : باطن، پنهان، پوشیده، غیب، گم، مستور، مفقودالاثر، مفقود، ناپیدا، نهان، نهفته متضاد ناپدید : پدید

ناپدید

ناپدیدار

ناپذیرا

ناپرهیزکار

ناپرهیزی

ناپروا

ناپز

ناپسری

<hr> مترادف ناپسند : بد، رکیک، زشت، سخیف، سوء، قبیح، کریه، مذموم، مستهجن، مکروه، ناخوشایند، نادلپذیر، ناشایسته، ناگوار، نامحمود، نامستحسن، نامطبوع، نامطلوب، نامعقول، نامقبول، ناموزون، نکوهیده <hr> متضاد ناپسند : مطلوب

مترادف ناپسند : بد، رکیک، زشت، سخیف، سوء، قبیح، کریه، مذموم، مستهجن، مکروه، ناخوشایند، نادلپذیر، ناشایسته، ناگوار، نامحمود، نامستحسن، نامطبوع، نامطلوب، نامعقول، نامقبول، ناموزون، نکوهیده متضاد ناپسند : مطلوب

ناپسند

<hr> مترادف ناپیدا : پنهان، غایب، گم، مختفی، مخفی، مستور، مفقودالاثر، مفقود، ناآشکار، ناپدید، نامرئی، نامشهود، نهان، نهفته <hr> متضاد ناپیدا : پیدا، ظاهر

مترادف ناپیدا : پنهان، غایب، گم، مختفی، مخفی، مستور، مفقودالاثر، مفقود، ناآشکار، ناپدید، نامرئی، نامشهود، نهان، نهفته متضاد ناپیدا : پیدا، ظاهر

ناپیدا

<hr> مترادف ناچار : لابد، لاعلاج، مجبور، مضطر، ملزم، ناگزیر، ضروراً، ضرورتاً، کرهاً، بی اختیار، بیچاره، عاجز <hr> متضاد ناچار : چاره دار

مترادف ناچار : لابد، لاعلاج، مجبور، مضطر، ملزم، ناگزیر، ضروراً، ضرورتاً، کرهاً، بی اختیار، بیچاره، عاجز متضاد ناچار : چاره دار

ناچار

<hr> مترادف ناچاری : استیصال، اضطراری، بیچارگی، ضرورت، عجز، لابدی، لاعلاجی

مترادف ناچاری : استیصال، اضطراری، بیچارگی، ضرورت، عجز، لابدی، لاعلاجی

ناچاری

ناچخ

ناچرید

<hr> مترادف ناچیز : اقل، اندک، بی ارزش، بی قدر، بی قابل، بی نتیجه، بیهوده، پشیز، جزئی، خفیف، فرومایه، قلیل، کم، محقر، مزجات، ناقابل <hr> متضاد ناچیز : بسیار

مترادف ناچیز : اقل، اندک، بی ارزش، بی قدر، بی قابل، بی نتیجه، بیهوده، پشیز، جزئی، خفیف، فرومایه، قلیل، کم، محقر، مزجات، ناقابل متضاد ناچیز : بسیار

ناچیز

ناچیزی

ناژو

ناژویان

ناک

ناک اوت

ناکار

ناکاردان

ناکاردیده

ناکاره

ناکارگی

<hr> مترادف ناکام : دلشکسته، شکست خورده، مایوس، محروم، ناامید، ناشاد، نامراد، نومید <hr> متضاد ناکام : کامروا، کامیاب

مترادف ناکام : دلشکسته، شکست خورده، مایوس، محروم، ناامید، ناشاد، نامراد، نومید متضاد ناکام : کامروا، کامیاب

ناکام

<hr> مترادف ناکامکار : کام نادیده، محروم، ناکام، ناکامیاب، نامراد، ناموفق <hr> متضاد ناکامکار : کامکار

مترادف ناکامکار : کام نادیده، محروم، ناکام، ناکامیاب، نامراد، ناموفق متضاد ناکامکار : کامکار

ناکامکار

<hr> مترادف ناکامی : حرمان، حسرت، نامرادی، نومیدی، یاس <hr> متضاد ناکامی : کامیابی

مترادف ناکامی : حرمان، حسرت، نامرادی، نومیدی، یاس متضاد ناکامی : کامیابی

ناکامی

<hr> مترادف ناکث : پیمان شکن، عهدشکن، عهدگسل، ناقض عهد <hr> متضاد ناکث : وفادار

مترادف ناکث : پیمان شکن، عهدشکن، عهدگسل، ناقض عهد متضاد ناکث : وفادار

ناکث

ناکثین

ناکح

ناکدخدا

ناکردنی

ناکرده کار

<hr> مترادف ناکس : بخیل، بی غیرت، پست، پست فطرت، جبان، حقیر، ذلیل، رذل، سفله، فرومایه، لئیم، ناجوانمرد، ناقلا

مترادف ناکس : بخیل، بی غیرت، پست، پست فطرت، جبان، حقیر، ذلیل، رذل، سفله، فرومایه، لئیم، ناجوانمرد، ناقلا

ناکس

<hr> مترادف ناکسی : بدجنسی، پستی، حقارت، خواری، دنائت، رذالت، طمع، فرومایگی، مکاری، نامردی، نانجیبی

مترادف ناکسی : بدجنسی، پستی، حقارت، خواری، دنائت، رذالت، طمع، فرومایگی، مکاری، نامردی، نانجیبی

ناکسی

ناکیسر

ناگاج

<hr> مترادف ناگاه : بناگاه، نابهنگام، ناگه، ناگهان

مترادف ناگاه : بناگاه، نابهنگام، ناگه، ناگهان

واژه های حرف "ن" - فرهنگ عمید