فرهنگ عمید

<hr> مترادف نهمت : احتیاج، حاجت، نیاز، آرزو، اهتمام، سعی، کوشش، همت

مترادف نهمت : احتیاج، حاجت، نیاز، آرزو، اهتمام، سعی، کوشش، همت

نهمت

نهنبان

نهنبن

نهنبیدن

نهنبیده

نهنج

نهندره

نهنده

<hr> مترادف نهنگ : تمساح، وال

مترادف نهنگ : تمساح، وال

نهنگ

نهور

<hr> مترادف نهوض : رحلت، عزیمت، کوچ، جنبش، حرکت، نهضت

مترادف نهوض : رحلت، عزیمت، کوچ، جنبش، حرکت، نهضت

نهوض

<hr> مترادف نهی : بازداشت، جلوگیری، منع، بازداشتن، نهی کردن <hr> متضاد نهی : امر <hr> برابر پارسی : بازداری، پیشگیری، ناروادانستن

مترادف نهی : بازداشت، جلوگیری، منع، بازداشتن، نهی کردن متضاد نهی : امر برابر پارسی : بازداری، پیشگیری، ناروادانستن

نهی

<hr> مترادف نهیب : بانگ، داد، فریاد، نعره، بیم، ترس، وحشت، هراس، سطوت، عظمت، هیبت

مترادف نهیب : بانگ، داد، فریاد، نعره، بیم، ترس، وحشت، هراس، سطوت، عظمت، هیبت

نهیب

نهیدن

نهیق

نهیه

نهیو

<hr> مترادف نو : ابتکاری، بدیع، بکر، تازه، جدید، طرفه، طری، طریف، مدرن، نوین <hr> متضاد نو : قدیم، کهنه

مترادف نو : ابتکاری، بدیع، بکر، تازه، جدید، طرفه، طری، طریف، مدرن، نوین متضاد نو : قدیم، کهنه

نو

نوآموز

نوآیین

نوئل

<hr> مترادف نوا : آوا، آواز، آهنگ، ترنم، دستان، دستگاه، سرود، لحن، مقام، ملودی، موسیقی، نغمه، ثروت، دارایی، مال، هستی، آذوقه، برگ، توشه، خوراک، گذران، معیشت، نواده، نوه، رهن، گروگان، گرو، اسباب، سوروسات | آواز، آوا، ناله، پرده، مقام، آذوقه، خوراک، غذا

مترادف نوا : آوا، آواز، آهنگ، ترنم، دستان، دستگاه، سرود، لحن، مقام، ملودی، موسیقی، نغمه، ثروت، دارایی، مال، هستی، آذوقه، برگ، توشه، خوراک، گذران، معیشت، نواده، نوه، رهن، گروگان، گرو، اسباب، سوروسات | آواز، آوا، ناله، پرده، مقام، آذوقه، خوراک، غذا

نوا

نواب

نوابغ

نواجذ

نواجسته

<hr> مترادف نواحی : اطراف، اکناف، حدود، حوزه، خطه، کرانه ها <hr> برابر پارسی : کرانه ها ها، سوها، بخش

مترادف نواحی : اطراف، اکناف، حدود، حوزه، خطه، کرانه ها برابر پارسی : کرانه ها ها، سوها، بخش

نواحی

نواخانه

<hr> مترادف نواخت : زدن، ضربت، تفقد، دلجویی، ملاطفت، نوازش، سرایش، سرودن، احسان، بر، نکویی، نیکی، انعام، بخشش، کزم

مترادف نواخت : زدن، ضربت، تفقد، دلجویی، ملاطفت، نوازش، سرایش، سرودن، احسان، بر، نکویی، نیکی، انعام، بخشش، کزم

نواخت

<hr> مترادف نواختن : دلجویی کردن، ملاطفت کردن، موردتفقدقراردادن، نوازش کردن، به نوادرآوردن، ساززدن

مترادف نواختن : دلجویی کردن، ملاطفت کردن، موردتفقدقراردادن، نوازش کردن، به نوادرآوردن، ساززدن

نواختن

نواخته

نواخوان

نوادر

<hr> مترادف نواده : فرزندزاده، نبیره، نتیجه، نواسه، نوه

مترادف نواده : فرزندزاده، نبیره، نتیجه، نواسه، نوه

نواده

نوادی

<hr> مترادف نوار : کاست، باند، روبان، رشته

مترادف نوار : کاست، باند، روبان، رشته

نوار

نوارهان

نوارچسب

نواز

نوازاده

<hr> مترادف نوازش : تفقد، دلجویی، شفقت، مرحمت، ملاطفت، مهربانی، نواخت

مترادف نوازش : تفقد، دلجویی، شفقت، مرحمت، ملاطفت، مهربانی، نواخت

نوازش

نوازشگر

نوازل

<hr> مترادف نوازنده : خنیاگر، رامشگر، ساززن، مطرب، مغنیه، موسیقی نواز، موسیقیدان

مترادف نوازنده : خنیاگر، رامشگر، ساززن، مطرب، مغنیه، موسیقی نواز، موسیقیدان

نوازنده

نوازیدن

<hr> مترادف نواساز : آهنگ ساز، تصنیف ساز، خنیاگر، رامشگر، مطرب، نوازنده

مترادف نواساز : آهنگ ساز، تصنیف ساز، خنیاگر، رامشگر، مطرب، نوازنده

واژه های حرف "ن" - فرهنگ عمید