فرهنگ عمید

هشتده

هشتصد

هشتم

هشتمین

<hr> مترادف هشتن : قراردادن، گذاشتن، نهادن، ترک کردن، رها کردن

مترادف هشتن : قراردادن، گذاشتن، نهادن، ترک کردن، رها کردن

هشتن

هشته

هشته نامه

هشتویش

هشتگانه

<hr> مترادف هشتی : دالان، دهلیز، رواق، صحن

مترادف هشتی : دالان، دهلیز، رواق، صحن

هشتی

<hr> مترادف هشدار : آژیر، آگهی، اخطار

مترادف هشدار : آژیر، آگهی، اخطار

هشدار

هشفیفل

<hr> برابر پارسی : نچسب، ناگویا، ناشیوا، نازیبا، ناآشنا

برابر پارسی : نچسب، ناگویا، ناشیوا، نازیبا، ناآشنا

هشلهف

هشمند

هشنگ

هشوار

هشپلک

<hr> مترادف هشیار : باهوش، عاقل، هوشمند، بیدار، زرنگ، متوجه <hr> متضاد هشیار : غافل

مترادف هشیار : باهوش، عاقل، هوشمند، بیدار، زرنگ، متوجه متضاد هشیار : غافل

هشیار

هشیاردل

هشیدن

هشیوار

هضاب

هضبه

<hr> مترادف هضم : تحلیل، گوارش، هاضمه <hr> برابر پارسی : گوارش، گواریدن

مترادف هضم : تحلیل، گوارش، هاضمه برابر پارسی : گوارش، گواریدن

هضم

هطال

هطل

هف

هفت

هفت آبا

هفت ابا

هفت ارکان

هفت اقلیم

هفت اندام

هفت اورنگ

هفت برادران

هفت برگ

هفت بیجار

هفت تنان

هفت تیر

هفت جوش

هفت خان

هفت خزینه

<hr> برابر پارسی : هفت رنگ، نیرنگ باز، دغلکار

واژه های حرف "ه" - فرهنگ عمید