فرهنگ عمید

هفت طارم

هفت مرد

هفت هات

هفت کار

هفت کشور

هفتاد

هفتاد و دو ملت

هفتادودوملت

هفتان

هفتصد

هفتم

هفته

هفته نامه

هفتورنگ

هفده

هفدهم

هفهف

هفهفو

هفوت

هق هق

هل

هل من مبارز

هل من مزید

<hr> مترادف هلا : الا، ای، ایا

مترادف هلا : الا، ای، ایا

هلا

هلاشم

<hr> مترادف هلال : ماه نو، نوماه، نیم دایره <hr> برابر پارسی : گردی ماه

مترادف هلال : ماه نو، نوماه، نیم دایره برابر پارسی : گردی ماه

هلال

<hr> مترادف هلالوش : آشوب، غوغا، فتنه

مترادف هلالوش : آشوب، غوغا، فتنه

هلالوش

هلام

<hr> مترادف هلاهل : زهر، سم، شرنگ، شوکران

مترادف هلاهل : زهر، سم، شرنگ، شوکران

هلاهل

هلاهلا

هلاهین

<hr> مترادف هلاک : زوال، فنا، نابودی، قتل، مرگ، موت، هلاکت، معدوم، نابود، نیست <hr> برابر پارسی : نابودی، نیستی، مرگ

مترادف هلاک : زوال، فنا، نابودی، قتل، مرگ، موت، هلاکت، معدوم، نابود، نیست برابر پارسی : نابودی، نیستی، مرگ

هلاک

<hr> مترادف هلاکت : تباهی، عنت، مرگ، نابودی، نیستی، هلاک <hr> برابر پارسی : نابودی

مترادف هلاکت : تباهی، عنت، مرگ، نابودی، نیستی، هلاک برابر پارسی : نابودی

هلاکت

هلبه

هلش

هلش نامه

<hr> مترادف هلفدونی : اسارتگاه، بازداشتگاه، بند، بندی خانه، توقیفگاه، حبس، دوستاق، دوستاق خانه، زندان، سجن، سلول، سیاه چال، محبس

مترادف هلفدونی : اسارتگاه، بازداشتگاه، بند، بندی خانه، توقیفگاه، حبس، دوستاق، دوستاق خانه، زندان، سجن، سلول، سیاه چال، محبس

هلفدونی

هلم جرا

هلندوز

هلنند

هله

هله هوله

هلهل

<hr> مترادف هلهله : جنجال، سروصدا، هیاهو

واژه های حرف "ه" - فرهنگ عمید