فرهنگ عمید

وصاف

<hr> مترادف وصال : پیوند، دیدار، وصل، وصلت <hr> متضاد وصال : فراق <hr> برابر پارسی : پیوند، بهم رسیدن، پیوستن

مترادف وصال : پیوند، دیدار، وصل، وصلت متضاد وصال : فراق برابر پارسی : پیوند، بهم رسیدن، پیوستن

وصال

وصایا

<hr> مترادف وصایت : سرپرستی، قیمومت، کفالت، ولایت، سفارش، وصیت

مترادف وصایت : سرپرستی، قیمومت، کفالت، ولایت، سفارش، وصیت

وصایت

<hr> مترادف وصف : تبیین، تشریح، تعریف، توصیف، شرح، ستایش، مدح <hr> برابر پارسی : فروزه، ستایش، ارج

مترادف وصف : تبیین، تشریح، تعریف، توصیف، شرح، ستایش، مدح برابر پارسی : فروزه، ستایش، ارج

وصف

<hr> مترادف وصل : اتصال، الحاق، پیوند، ربط، متصل، وصال، وصلت <hr> متضاد وصل : فصل، هجر <hr> برابر پارسی : پیوند، بهم رسیدن

مترادف وصل : اتصال، الحاق، پیوند، ربط، متصل، وصال، وصلت متضاد وصل : فصل، هجر برابر پارسی : پیوند، بهم رسیدن

وصل

<hr> مترادف وصلت : ازدواج، تزویج، زفاف، زناشویی، عروسی، مزاوجت، نکاح، وصال <hr> متضاد وصلت : جدایی <hr> برابر پارسی : پیوستگی، خویشاوندی، زناشویی

مترادف وصلت : ازدواج، تزویج، زفاف، زناشویی، عروسی، مزاوجت، نکاح، وصال متضاد وصلت : جدایی برابر پارسی : پیوستگی، خویشاوندی، زناشویی

وصلت

<hr> مترادف وصمت : آهو، تباهی، عیب، نقص، عار، ننگ

مترادف وصمت : آهو، تباهی، عیب، نقص، عار، ننگ

وصمت

<hr> مترادف وصول : حصول، دریافت، رسیدن، رسید، نیل، ورود <hr> متضاد وصول : پرداخت <hr> برابر پارسی : دریافت، بدست آوردن، رسیدن، رسید

مترادف وصول : حصول، دریافت، رسیدن، رسید، نیل، ورود متضاد وصول : پرداخت برابر پارسی : دریافت، بدست آوردن، رسیدن، رسید

وصول

<hr> مترادف وصی : سرپرست، قیم، کفیل، وکیل، ولی، سفارشگر، ناصح <hr> برابر پارسی : سرپرست، نماینده، جانشی

مترادف وصی : سرپرست، قیم، کفیل، وکیل، ولی، سفارشگر، ناصح برابر پارسی : سرپرست، نماینده، جانشی

وصی

<hr> مترادف وصیت : اندرز، سفارش، نصیحت <hr> برابر پارسی : سفارش، اندرز، سپارش

مترادف وصیت : اندرز، سفارش، نصیحت برابر پارسی : سفارش، اندرز، سپارش

وصیت

<hr> برابر پارسی : سفارش نامه، درگذشتنامه، سپارش نامه، سفارشنامه | درگذشتنامه، سپارش نامه، سفارشنامه

برابر پارسی : سفارش نامه، درگذشتنامه، سپارش نامه، سفارشنامه | درگذشتنامه، سپارش نامه، سفارشنامه

وصیت نامه

وصیف

<hr> مترادف وضع : اسلوب، راه، روش، شیوه، طرز، طریقه، نهج، حالت، حال، شکل، موقعیت، هیئت، گذاشتن، نهادن، جنبه، چگونگی، کیفیت، وجه، ایجاد، تاسیس، تشکیل، خلقت، قرار، نهاد <hr> برابر پارسی : نهادن، برنهادن، گذاردن، نِهش، نهشت

مترادف وضع : اسلوب، راه، روش، شیوه، طرز، طریقه، نهج، حالت، حال، شکل، موقعیت، هیئت، گذاشتن، نهادن، جنبه، چگونگی، کیفیت، وجه، ایجاد، تاسیس، تشکیل، خلقت، قرار، نهاد برابر پارسی : نهادن، برنهادن، گذاردن، نِهش، نهشت

وضع

<hr> مترادف وضو : تطهیر، دست نماز، غسل <hr> برابر پارسی : دست نماز، پادیاب

مترادف وضو : تطهیر، دست نماز، غسل برابر پارسی : دست نماز، پادیاب

وضو

<hr> مترادف وضوح : آشکارایی، ایضاح، روشنی، صراحت، هویدایی <hr> متضاد وضوح : ابهام <hr> برابر پارسی : آشکارشدن، پیدایی، روشنی، سرراستی، هویدایی

مترادف وضوح : آشکارایی، ایضاح، روشنی، صراحت، هویدایی متضاد وضوح : ابهام برابر پارسی : آشکارشدن، پیدایی، روشنی، سرراستی، هویدایی

وضوح

وضی

<hr> مترادف وضیع : بی ریا، ساده، صاف وصادق، پست، دون، فرومایه، ناکس <hr> متضاد وضیع : شریف

مترادف وضیع : بی ریا، ساده، صاف وصادق، پست، دون، فرومایه، ناکس متضاد وضیع : شریف

وضیع

وطا

وطات

وطر

<hr> مترادف وطن : اقامتگاه، زادگاه، مسقطالراس، موطن، میهن <hr> برابر پارسی : میهن، زاد و بوم، زادگاه

مترادف وطن : اقامتگاه، زادگاه، مسقطالراس، موطن، میهن برابر پارسی : میهن، زاد و بوم، زادگاه

وطن

وطن دشمن

وطن دوست

وطن گاه

<hr> مترادف وطواط : خفاش، شب پره، شبکور

مترادف وطواط : خفاش، شب پره، شبکور

وطواط

<hr> مترادف وطی : جماع، مجامعت، مجامعه

مترادف وطی : جماع، مجامعت، مجامعه

وطی

<hr> برابر پارسی : گماشتگی ها، کارها

برابر پارسی : گماشتگی ها، کارها

وظایف

<hr> مترادف وظیفه : تکلیف، فریضه، خدمت، رسالت، ماموریت، مسولیت، شغل، عمل، کار، نقش، ادرار، حقوق، رستاد، شهریه، گذران، ماهیانه، مستمری، معاش، مقرری، مواجب <hr> برابر پارسی : خویشکاری، بایستگی

مترادف وظیفه : تکلیف، فریضه، خدمت، رسالت، ماموریت، مسولیت، شغل، عمل، کار، نقش، ادرار، حقوق، رستاد، شهریه، گذران، ماهیانه، مستمری، معاش، مقرری، مواجب برابر پارسی : خویشکاری، بایستگی

وظیفه

<hr> مترادف وظیفه خوار : مستمری بگیر، نواله خوار، وظیفه خور <hr> برابر پارسی : روزی خوار

مترادف وظیفه خوار : مستمری بگیر، نواله خوار، وظیفه خور برابر پارسی : روزی خوار

وظیفه خوار

<hr> مترادف وظیفه شناس : جدی، مسئول، وظیفه دان <hr> متضاد وظیفه شناس : وظیفه نشناس

مترادف وظیفه شناس : جدی، مسئول، وظیفه دان متضاد وظیفه شناس : وظیفه نشناس

وظیفه شناس

<hr> مترادف وعا : رگ، آوند، ظرف

مترادف وعا : رگ، آوند، ظرف

وعا

وعاظ

وعثا

<hr> برابر پارسی : نوید، مژده

برابر پارسی : نوید، مژده

وعد

<hr> مترادف وعده : بشارت، مژده، نوید، پیمان، عهد، قرار، قول، میثاق، دعوت، میعاد، موعد، مهلت، بار، دفعه، مرتبه <hr> متضاد وعده : وعید <hr> برابر پارسی : نوید، مژده داده، پَشت

مترادف وعده : بشارت، مژده، نوید، پیمان، عهد، قرار، قول، میثاق، دعوت، میعاد، موعد، مهلت، بار، دفعه، مرتبه متضاد وعده : وعید برابر پارسی : نوید، مژده داده، پَشت

وعده

<hr> مترادف وعده گاه : پاتوق، قرار، میعاد

مترادف وعده گاه : پاتوق، قرار، میعاد

وعده گاه

وعر

<hr> مترادف وعظ : اندرز، پند، توصیه، موعظه، نصیحت، تذکیر، خطابه، خطبه <hr> برابر پارسی : پند، اندرز

مترادف وعظ : اندرز، پند، توصیه، موعظه، نصیحت، تذکیر، خطابه، خطبه برابر پارسی : پند، اندرز

وعظ

وعل

<hr> مترادف وعید : قول، مژده، تخویف، ترعیب، تهدید

مترادف وعید : قول، مژده، تخویف، ترعیب، تهدید

وعید

<hr> مترادف وغا : آرزم، پیکار، جنگ، رزم، کارزار، نبرد

مترادف وغا : آرزم، پیکار، جنگ، رزم، کارزار، نبرد

وغا

وغادت

وغست

وغستن

وغوغ

وغیش

<hr> مترادف وفا : ایفای عهد، پیمان پایی، دوستی، صمیمیت <hr> متضاد وفا : جفا <hr> برابر پارسی : پیمانداری، مهرورزی

مترادف وفا : ایفای عهد، پیمان پایی، دوستی، صمیمیت متضاد وفا : جفا برابر پارسی : پیمانداری، مهرورزی

واژه های حرف "و" - فرهنگ عمید