فرهنگ عمید

کنجده

کنجل

کنجه

کنجک

<hr> مترادف کنجکاو : خرده بین، دقیق، فضول، متتبع، متجسس، متفحص

مترادف کنجکاو : خرده بین، دقیق، فضول، متتبع، متجسس، متفحص

کنجکاو

کنجکاوانه

<hr> مترادف کنجکاوی : تتبع، تجسس، تدقیق، جست وجو، خرده بینی، دقت، مداقه

مترادف کنجکاوی : تتبع، تجسس، تدقیق، جست وجو، خرده بینی، دقت، مداقه

کنجکاوی

کنجیده

کنخت

<hr> مترادف کند : آهسته، بطی ء، تانی، سست، ملایم، یواش <hr> متضاد کند : تند، تیز، شتابنده

مترادف کند : آهسته، بطی ء، تانی، سست، ملایم، یواش متضاد کند : تند، تیز، شتابنده

کند

کندا

کندامویه

کنداور

کنداوری

کنداگر

کنددست

<hr> مترادف کندذهن : بلید، بی وقوف، بیهوش، کندفهم، کودن <hr> متضاد کندذهن : باهوش

مترادف کندذهن : بلید، بی وقوف، بیهوش، کندفهم، کودن متضاد کندذهن : باهوش

کندذهن

کندر

<hr> مترادف کندرو : بطی ء، بطی ء السیر <hr> متضاد کندرو : تندرو، سریع السیر

مترادف کندرو : بطی ء، بطی ء السیر متضاد کندرو : تندرو، سریع السیر

کندرو

کندز

کندزبان

کندس

کندش

<hr> مترادف کندفهم : احمق، دیرفهم، کم فهم، کندذهن، گول <hr> متضاد کندفهم : تندفهم، زودفهم

مترادف کندفهم : احمق، دیرفهم، کم فهم، کندذهن، گول متضاد کندفهم : تندفهم، زودفهم

کندفهم

کندلان

کندمند

<hr> مترادف کندن : حفاری، حفر، گود کردن، حکاکی، بریدن، جدا کردن، قطع کردن

مترادف کندن : حفاری، حفر، گود کردن، حکاکی، بریدن، جدا کردن، قطع کردن

کندن

<hr> مترادف کنده : تنه، چوب، دار، ساقه، پای بند، کند

مترادف کنده : تنه، چوب، دار، ساقه، پای بند، کند

کنده

<hr> مترادف کنده کاری : حکاکی، کنده گری، نقر

مترادف کنده کاری : حکاکی، کنده گری، نقر

کنده کاری

کنده گر

کنده گری

کندو

کندواله

کندوره

کندوری

کندوله

کندوک

کندک

<hr> مترادف کندی : آهستگی، بطو، تانی، فترت، دلیری، شجاعت <hr> متضاد کندی : تند، تیزی

مترادف کندی : آهستگی، بطو، تانی، فترت، دلیری، شجاعت متضاد کندی : تند، تیزی

کندی

کندیدن

کندیده

<hr> مترادف کنز : دفینه، گنج، گنجینه

مترادف کنز : دفینه، گنج، گنجینه

کنز

<hr> مترادف کنس : بخیل، پست، تنگ چشم، خسیس، فرومایه، لئیم، ممسک <hr> برابر پارسی : نخور، پول دوست، چشم تنگ

مترادف کنس : بخیل، پست، تنگ چشم، خسیس، فرومایه، لئیم، ممسک برابر پارسی : نخور، پول دوست، چشم تنگ

کنس

<hr> برابر پارسی : همنوازی

کنسرت

کنسرتو

<hr> مترادف کنسرسیوم : شرکت، کارتل، کمپانی <hr> برابر پارسی : گردهمایی

مترادف کنسرسیوم : شرکت، کارتل، کمپانی برابر پارسی : گردهمایی

واژه های حرف "ک" - فرهنگ عمید