فرهنگ عمید

گوسفنددار

گوسفندچران

گوسفندکشان

<hr> مترادف گوش : اذن، زاویه، گوشه

مترادف گوش : اذن، زاویه، گوشه

گوش

<hr> مترادف گوش بر : شارلاتان، کلاش، کلاهبردار

مترادف گوش بر : شارلاتان، کلاش، کلاهبردار

گوش بر

گوش بستر

گوش به زنگ

گوش تابی

گوش تیز

گوش خراش

گوش خز

گوش فیل

گوش مالی

گوش ماهی

گوش موش

گوش نواز

گوش پیچ

گوشاد

گوشاسب

گوشانه

<hr> مترادف گوشت : لحم

گوشت

گوشت آلود

گوشت آور

گوشت الود

گوشت اور

گوشت تلخ

گوشت خوار

گوشت دار

گوشت ربا

گوشت فروش

گوشت پاره

گوشت کوب

گوشتابه

<hr> مترادف گوشتالو : چاق، سمین، فربه، گوشتالود

مترادف گوشتالو : چاق، سمین، فربه، گوشتالود

گوشتالو

گوشتاوه

گوشتمند

گوشتناک

گوشتی

گوشتین

<hr> مترادف گوشزد : تذکردادن، تفهیم، خاطرنشان

مترادف گوشزد : تذکردادن، تفهیم، خاطرنشان

گوشزد

<hr> مترادف گوشمالی : تادیب، تنبیه، سیاست، مجازات

مترادف گوشمالی : تادیب، تنبیه، سیاست، مجازات

گوشمالی

گوشن

<hr> مترادف گوشه : زاویه، کنج، پسله، خلوت، سو، کرانه، کنار، طعن، کنایه، اشاره، ایما، تعریض، سربسته

مترادف گوشه : زاویه، کنج، پسله، خلوت، سو، کرانه، کنار، طعن، کنایه، اشاره، ایما، تعریض، سربسته

گوشه

گوشه دار

<hr> مترادف گوشه نشین : خلوت نشین، عزلت گزین، گوشه گیر، مجرد، معتزل، منزوی

مترادف گوشه نشین : خلوت نشین، عزلت گزین، گوشه گیر، مجرد، معتزل، منزوی

گوشه نشین

<hr> مترادف گوشه نشینی : اعتکاف، انزوا، تنهایی، خلوت، عزلت، گوشه گیری

مترادف گوشه نشینی : اعتکاف، انزوا، تنهایی، خلوت، عزلت، گوشه گیری

گوشه نشینی

گوشه گزین

<hr> مترادف گوشه گزینی : اعتزال، اعتکاف، انزوا، تجرد، تنهایی، عزلت

مترادف گوشه گزینی : اعتزال، اعتکاف، انزوا، تجرد، تنهایی، عزلت

واژه های حرف "گ" - فرهنگ عمید