فرهنگستان زبان و ادب

لحنی

<hr> مترادف لحیم : جوش، پرگوشت، فربه

مترادف لحیم : جوش، پرگوشت، فربه

لحیم

<hr> برابر پارسی : جوشکاری، کفشیرکاری

برابر پارسی : جوشکاری، کفشیرکاری

لحیم کاری

لحیم کاری سخت

لحیم کاری نرم

<hr> مترادف لخته : بسته، دلمه، سفت، منعقد

مترادف لخته : بسته، دلمه، سفت، منعقد

لخته

لخته زدا

لخته زدایی

لخته ساز

لخته سازی

لخته شدن

لخته شدگی

لخته کردن

لخته کن

<hr> مترادف لختی : اندکی، بخشی، پاره ای، حصه ای، قلیلی، کمی | برهنگی، عریانی، عوری <hr> متضاد لختی : پوشیدگی، مستوری

مترادف لختی : اندکی، بخشی، پاره ای، حصه ای، قلیلی، کمی | برهنگی، عریانی، عوری متضاد لختی : پوشیدگی، مستوری

لختی

لختی شهوانی

لذت شناسی

لذت گرا

لذت گرایی

لرزانه

لرزانک

لرزانک گوشت

لرزانۀ ریل

<hr> مترادف لرزش : ارتعاش، تزلزل، تکان، جنبش، رعشه، لرز، نوسان

مترادف لرزش : ارتعاش، تزلزل، تکان، جنبش، رعشه، لرز، نوسان

لرزش

لرزش اتشفشانی

لرزش حلقۀ پیستون

لرزش رینگ پیستون

لرزش قصدبنیاد

لرزشی

لرزه ای

لرزه سازی

لرزه سنج

لرزه سنج پهن باند

لرزه شناسی

لرزه شناسی اکتشافی

لرزه شناسی کاربردی

لرزه شناسی کاوشی

لرزه نما

لرزه نگار

لرزه نگار پهن باند

لرزه نگاری قائم

لرزه نگاری قائم بالاسری

لرزه نگاری قائم دورافتی

لرزه نگاری قائم دورشونده

لرزه نگاری قائم سمتی

لرزه نگاری قائم معکوس

لرزه نگاشت

لرزه نگاشت پهن باند

واژه های حرف "ل" - فرهنگستان زبان و ادب