فرهنگستان زبان و ادب

لرزه گیر

لرزه گیر زه

لرزه یاب

لرزه یاب افقی

لرزه یاب بالای چاه

لرزه یاب قائم

<hr> مترادف لشکر : ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، سپه، عسکر، فوج، قشون، گند <hr> برابر پارسی : لشگر

مترادف لشکر : ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، سپه، عسکر، فوج، قشون، گند برابر پارسی : لشگر

لشکر

<hr> مترادف لشکرکشی : استراتژی، تجنید، سوق الجیش

مترادف لشکرکشی : استراتژی، تجنید، سوق الجیش

لشکرکشی

<hr> برابر پارسی : لایه آب، آب لایه

برابر پارسی : لایه آب، آب لایه

لعاب

لعاب ترک

لعاب خام

لعاب دار

لعاب دهی

لعاب فریت شده

لعاب فلز

لعاب لایه

لعاب مات

لعاب کدر

لعابی

لعابینه

لعابینه شناسی

لغت شناختی

لغت شناس

لغت شناسی

لغزانۀ چرخ

<hr> مترادف لغزش : سقوط، اشتباه، خطا، زلت، سکندر، سکندری

مترادف لغزش : سقوط، اشتباه، خطا، زلت، سکندر، سکندری

لغزش

لغزش حافظه

لغزش خمشی

لغزش زبان

لغزش شنوایی

لغزش فرویدی

لغزش قلم

لغزش چرخ

لغزه

لغزیده

<hr> مترادف لغو : ابطال، الغا، باطل، بی فایده، بیهوده، بیهوده گویی، پوچ، عاطل، فسخ، مزخرف، ملغا، مهمل، نقض، واهی، یاوه <hr> برابر پارسی : سخن بیهوده، یاوه، هرزه، بهم زدن

مترادف لغو : ابطال، الغا، باطل، بی فایده، بیهوده، بیهوده گویی، پوچ، عاطل، فسخ، مزخرف، ملغا، مهمل، نقض، واهی، یاوه برابر پارسی : سخن بیهوده، یاوه، هرزه، بهم زدن

لغو

لغو به خواست مسافر

لغو دورۀ درمان

لغو همۀ خدمات مکمل ثبت شده

لغو پیش بینی

<hr> برابر پارسی : پوشش

لفاف

لفاف طوقه

لفاف پیچ کشایند

لفاف پیچی

لفاف پیچی دستی

لفاف پیچی کشایند

<hr> مترادف لقاح : باروری، بارورسازی، تلقیح، گشن سازی <hr> برابر پارسی : آبستن، بارور شدن، باروری

مترادف لقاح : باروری، بارورسازی، تلقیح، گشن سازی برابر پارسی : آبستن، بارور شدن، باروری

واژه های حرف "ل" - فرهنگستان زبان و ادب