گویش مازنی

خرمغز

<hr> مترادف خرمن : توده، حاصل، حصاد، درو، محصول، محصول برداری، هاله

مترادف خرمن : توده، حاصل، حصاد، درو، محصول، محصول برداری، هاله

خرمن

خرمن بشین

خرمن بییتن

خرمن سر

خرمن سرا

خرمن سری

خرمن شر

خرمن شری

خرمن هاکردن

خرمن کلا

خرمن گیری

خرمند بزئن

خرمندو

خرمندی

خرمنه

خرمنی

خرمنی دشو

خرمنی چال

خرمه

خرمهز

خرمول

خرمون

خرمونی

<hr> مترادف خرمی : تازگی، شادابی، شادی، نزهت، نشاط، نضارت <hr> متضاد خرمی : بی طراوتی، پژمردگی

مترادف خرمی : تازگی، شادابی، شادی، نزهت، نشاط، نضارت متضاد خرمی : بی طراوتی، پژمردگی

خرمی

خرمیرکا

خرن

خرنازیل

<hr> مترادف خرناس : خرخر، خرناسه، خروپف

مترادف خرناس : خرخر، خرناسه، خروپف

خرناس

خرناسه

خرناشه

خرنال

خرند

خرندسر

خرنده

خرنرو

خرنفس

خرنه

خرنه بهیت

<hr> مترادف خره : موهبت الهی، نور، فروغ، شعشعه، بخش، حصه، قسمت، ده، دهکده، روستا، قریه

مترادف خره : موهبت الهی، نور، فروغ، شعشعه، بخش، حصه، قسمت، ده، دهکده، روستا، قریه

خره

خره سربار دره

خره هاکردن

خرهلا

خرو

خرو بره

<hr> مترادف خروار : سیصد کیلو، یک سوم تن، یک بار خر، یک عالم، مقدارزیاد، مانند خر

مترادف خروار : سیصد کیلو، یک سوم تن، یک بار خر، یک عالم، مقدارزیاد، مانند خر

خروار

خروزه

خروزه کال پت

واژه های حرف "خ" - گویش مازنی