گویش مازنی

سازی یک

سازیر

سازیر چال

سازیل

ساس

ساسران

ساسک

ساسی

ساسی کلام

ساعت بیتن

ساعت داشتن

ساغ

ساغ ببیین

ساغ و سالم

<hr> مترادف ساغری : چرم دباغی شده، کیمخت، تیماج، کفل اسب

مترادف ساغری : چرم دباغی شده، کیمخت، تیماج، کفل اسب

ساغری

ساف کش

سافی

<hr> مترادف ساق : اندام مابین زانو و مچ پا، پاچه حیوانات، پایه، ساقه، تنه <hr> برابر پارسی : ساگ، شاخ

مترادف ساق : اندام مابین زانو و مچ پا، پاچه حیوانات، پایه، ساقه، تنه برابر پارسی : ساگ، شاخ

ساق

ساق محله

ساق نفار

ساق پیچ

ساقی کلا

<hr> مترادف سال : واحد زمان، روز، دوازده ماه ، عام، سنه، پایه، کلاس، دانشپایه، طول عمر، سن، زاد، دوره فعالیت سازمان، موسسه، تاریخ، مراسم سال روزدرگذشت، ساج، چوب ساج، کشتی، جهاز

مترادف سال : واحد زمان، روز، دوازده ماه ، عام، سنه، پایه، کلاس، دانشپایه، طول عمر، سن، زاد، دوره فعالیت سازمان، موسسه، تاریخ، مراسم سال روزدرگذشت، ساج، چوب ساج، کشتی، جهاز

سال

سال بشین

سال دگش بویین

سال شو

سال ما

سال مج

سال مزیر

سال هیر

سال ون

سالارکنده

سالده

سالرود کلا

سالزون

سالما

سالون

سالی

سالی بکشین

سالی را

سالی کنده

سالیک

<hr> مترادف سام : بیماری، مرض، ناخوشی، ورم، آسم، سرسام، دوار، خیزران، سمی، زهردار، خطرناک، زهرناک ، آتش <hr> متضاد سام : بی زهر، غیرسمی، آب

مترادف سام : بیماری، مرض، ناخوشی، ورم، آسم، سرسام، دوار، خیزران، سمی، زهردار، خطرناک، زهرناک ، آتش متضاد سام : بی زهر، غیرسمی، آب

سام

سام قله

<hr> مترادف سامان : خطه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد، سرحد، ناحیه، منطقه، ابزار، اثاث، اسباب، وسایل، انتظام، ترتیب، نظام، نظم، خانمان، ماوا، محل، مقام، مکان، منزل، کالا، متاع، ثروت، دولت، مکنت، رواج، رونق، آرام، راحت، قرار، مکا

مترادف سامان : خطه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد، سرحد، ناحیه، منطقه، ابزار، اثاث، اسباب، وسایل، انتظام، ترتیب، نظام، نظم، خانمان، ماوا، محل، مقام، مکان، منزل، کالا، متاع، ثروت، دولت، مکنت، رواج، رونق، آرام، راحت، قرار، مکا

سامان

سامان سر

سامبارو

سامبوریک

واژه های حرف "س" - گویش مازنی