گویش مازنی

نو زما

نو چاق

نو چمن

نوئرد

<hr> مترادف نوا : آوا، آواز، آهنگ، ترنم، دستان، دستگاه، سرود، لحن، مقام، ملودی، موسیقی، نغمه، ثروت، دارایی، مال، هستی، آذوقه، برگ، توشه، خوراک، گذران، معیشت، نواده، نوه، رهن، گروگان، گرو، اسباب، سوروسات | آواز، آوا، ناله، پرده، مقام، آذوقه، خوراک، غذا

مترادف نوا : آوا، آواز، آهنگ، ترنم، دستان، دستگاه، سرود، لحن، مقام، ملودی، موسیقی، نغمه، ثروت، دارایی، مال، هستی، آذوقه، برگ، توشه، خوراک، گذران، معیشت، نواده، نوه، رهن، گروگان، گرو، اسباب، سوروسات | آواز، آوا، ناله، پرده، مقام، آذوقه، خوراک، غذا

نوا

نوا نوا

نوات

نواجش

نواجش هاده

<hr> مترادف نواخت : زدن، ضربت، تفقد، دلجویی، ملاطفت، نوازش، سرایش، سرودن، احسان، بر، نکویی، نیکی، انعام، بخشش، کزم

مترادف نواخت : زدن، ضربت، تفقد، دلجویی، ملاطفت، نوازش، سرایش، سرودن، احسان، بر، نکویی، نیکی، انعام، بخشش، کزم

نواخت

نواخشک

<hr> مترادف نوار : کاست، باند، روبان، رشته

مترادف نوار : کاست، باند، روبان، رشته

نوار

نوارد

نوایی کلا

نوباز

<hr> مترادف نوبر : تازه رسیده، نوباوه، نورس، طرفه

مترادف نوبر : تازه رسیده، نوباوه، نورس، طرفه

نوبر

<hr> مترادف نوبه : نوبت، تب، مالاریا

مترادف نوبه : نوبت، تب، مالاریا

نوبه

نوتراش

نوتکه

نوج

نوخنه

نود ییک

نودمال

نوده

نوده ملک

نودوستن

نودوش

نودیجه

<hr> مترادف نور : پرتو، تابش، تلاء لو، روشنایی، سو، ضیاء، فروغ، شعاع <hr> متضاد نور : تاریکی، ظلمت <hr> برابر پارسی : فروغ، روشنایی، درخشش، شید

مترادف نور : پرتو، تابش، تلاء لو، روشنایی، سو، ضیاء، فروغ، شعاع متضاد نور : تاریکی، ظلمت برابر پارسی : فروغ، روشنایی، درخشش، شید

نور

نور دله

نورازستن

نورانگ

<hr> مترادف نورد : تاب، چین، پیچنده، لاپیچ، اندوخته، ذخیره، جنگ، رزم، کلنجار، ناورد، نبرد

مترادف نورد : تاب، چین، پیچنده، لاپیچ، اندوخته، ذخیره، جنگ، رزم، کلنجار، ناورد، نبرد

واژه های حرف "ن" - گویش مازنی