واژه نامه بختیاریکا

اندازه کوچک

اندازه گرفتن با گام

اندازه گیر

<hr> مترادف اندازه گیری : پیمایش، ذرع، سنجش

مترادف اندازه گیری : پیمایش، ذرع، سنجش

اندازه گیری

اندازه گیری دقیق

اندام تناسلی زن

<hr> مترادف اندر : تو، داخل، در، درون

مترادف اندر : تو، داخل، در، درون

اندر

اندرو

اندرین

اندش

اندل

اندلس

اندو

<hr> مترادف اندوخته : پس انداز، تدارک، توشه، تهیه، ذخیره

مترادف اندوخته : پس انداز، تدارک، توشه، تهیه، ذخیره

اندوخته

اندود کردن

اندود کننده

<hr> مترادف اندوه : اسف، اضطراب، بی آرامی، بی قراری، تاسف، تالم، تحسر، تنگدلی، تیمار، حزن، حسرت، داغ، دریغ، رنج، غصه، غم، کرب، محنت، ملال، ملالت، هم <hr> متضاد اندوه : سرور، شادی

مترادف اندوه : اسف، اضطراب، بی آرامی، بی قراری، تاسف، تالم، تحسر، تنگدلی، تیمار، حزن، حسرت، داغ، دریغ، رنج، غصه، غم، کرب، محنت، ملال، ملالت، هم متضاد اندوه : سرور، شادی

اندوه

<hr> مترادف اندوهگین : آزرده، افسرده، اندوهناک، حزین، دلتنگ، غصه دار، غمزده، غمگین، غمناک، غمین، متاثر، متالم، متلهف، محزون، مغموم، ملول، ناشاد، نامسرور <hr> متضاد اندوهگین : مسرور

مترادف اندوهگین : آزرده، افسرده، اندوهناک، حزین، دلتنگ، غصه دار، غمزده، غمگین، غمناک، غمین، متاثر، متالم، متلهف، محزون، مغموم، ملول، ناشاد، نامسرور متضاد اندوهگین : مسرور

اندوهگین

<hr> مترادف اندک : اقل، انگشت شمار، پشیز، جزئی، حقیر، شمه، قلت، قلیل، کم، لخت، مزجات، معدود، ناچیز <hr> متضاد اندک : افزون

مترادف اندک : اقل، انگشت شمار، پشیز، جزئی، حقیر، شمه، قلت، قلیل، کم، لخت، مزجات، معدود، ناچیز متضاد اندک : افزون

اندک

اندی

اندیشیدن

انرژیک

<hr> مترادف انزوا : اعتزال، اعتکاف، تجرد، تنهایی، عزلت، گوشه گیری، گوشه نشینی <hr> برابر پارسی : گوشه گیری، گوشه نشینی

مترادف انزوا : اعتزال، اعتکاف، تجرد، تنهایی، عزلت، گوشه گیری، گوشه نشینی برابر پارسی : گوشه گیری، گوشه نشینی

انزوا

<hr> مترادف انس : خو، عادت، آمیزش، الفت، حشر، رابطه، موالفت، موانست، معاشرت، دوستی، محبت، وابستگی <hr> برابر پارسی : ( آنس ) خوگیر، خوگیرنده تر، سربه راه | خو گیری

مترادف انس : خو، عادت، آمیزش، الفت، حشر، رابطه، موالفت، موانست، معاشرت، دوستی، محبت، وابستگی برابر پارسی : ( آنس ) خوگیر، خوگیرنده تر، سربه راه | خو گیری

انس

انسان بدون برنامه و فکر معیشت

انسان ضعیف جسه

انسان غیر قابل تحمل

انسان ها

انسان کوتاه قد

انسو

انصراف از ادعا

<hr> مترادف انعام : احسان، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت، دهش، صله، عطا، عطیه، هبه، هدیه، شاگردانگی، شتل، شتلی | چهارپایان، دواب، ستوران <hr> برابر پارسی : دهش، پاداش، دست خوش، شاگردانه

مترادف انعام : احسان، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت، دهش، صله، عطا، عطیه، هبه، هدیه، شاگردانگی، شتل، شتلی | چهارپایان، دواب، ستوران برابر پارسی : دهش، پاداش، دست خوش، شاگردانه

انعام

<hr> برابر پارسی : باز تابش

انعکاس نور

انغوزه

انفجاری

<hr> برابر پارسی : ( آنفولانزا ) تب ولرز، چایمان

برابر پارسی : ( آنفولانزا ) تب ولرز، چایمان

انفولانزا

<hr> مترادف انقدر : ( آنقدر ) به حدی، تاآنجا، چندانکه <hr> برابر پارسی : ( آنقدر ) آن اندازه، آنگونه، چندان

مترادف انقدر : ( آنقدر ) به حدی، تاآنجا، چندانکه برابر پارسی : ( آنقدر ) آن اندازه، آنگونه، چندان

انقدر

<hr> مترادف انقلاب : اغتشاش، تحول، تنش، شورش، قیام، ناآرامی، نهضت <hr> برابر پارسی : دگرگونی، زیرورویی، شورش، آشوب، جنبش، دگردیسی، دگرگشت، واگشت

مترادف انقلاب : اغتشاش، تحول، تنش، شورش، قیام، ناآرامی، نهضت برابر پارسی : دگرگونی، زیرورویی، شورش، آشوب، جنبش، دگردیسی، دگرگشت، واگشت

انقلاب

<hr> مترادف انقلابی : چریک، مبارز، اخلالگر، شورشگر، شورشی

مترادف انقلابی : چریک، مبارز، اخلالگر، شورشگر، شورشی

انقلابی

انها

انهکمی

انچنان

انچنان بادا

انک

<hr> برابر پارسی : ورسوریدن (گویش هرات)، بِستاوه شدن

برابر پارسی : ورسوریدن (گویش هرات)، بِستاوه شدن

انکار کردن

انکمی

انکه چه

<hr> مترادف انگ : برچسب، علامت، مارک، نشان، شیره، عصاره، زنبور

مترادف انگ : برچسب، علامت، مارک، نشان، شیره، عصاره، زنبور

واژه های حرف "ا" - واژه نامه بختیاریکا