واژه نامه بختیاریکا

بام قلتان

بام گردان

بامدی

بامیر وند

بان

باندو

<hr> مترادف بانظم : منضبط، منظم، آراسته، مرتب ، نامرتب <hr> متضاد بانظم : بی نظم

مترادف بانظم : منضبط، منظم، آراسته، مرتب ، نامرتب متضاد بانظم : بی نظم

بانظم

<hr> مترادف بانگ : جار، صدا، صلا، ندا، صوت، آوار، آواز، صیحه، غریو، غلغله، غوغا، فریاد، نعره

مترادف بانگ : جار، صدا، صلا، ندا، صوت، آوار، آواز، صیحه، غریو، غلغله، غوغا، فریاد، نعره

بانگ

بانگ براوردن

<hr> مترادف بانی : بنیان گذار، پایه گذار، موسس، باعث، مورث، عامل، سازنده

مترادف بانی : بنیان گذار، پایه گذار، موسس، باعث، مورث، عامل، سازنده

بانی

باها

<hr> مترادف باهم : به اتفاق، توام، تواماً، متحداً <hr> متضاد باهم : به تنهایی، منفرداً

مترادف باهم : به اتفاق، توام، تواماً، متحداً متضاد باهم : به تنهایی، منفرداً

باهم

<hr> مترادف باهوش : تیز، داهی، زرنگ، زیرک، باذکاوت، عاقل، متیقظ، محیل، ناقلا، نکته دان، هوشمند، هوشیار <hr> متضاد باهوش : بی هوش، کانا

مترادف باهوش : تیز، داهی، زرنگ، زیرک، باذکاوت، عاقل، متیقظ، محیل، ناقلا، نکته دان، هوشمند، هوشیار متضاد باهوش : بی هوش، کانا

باهوش

باهی

باهی بند

باو

باو دل

باوا

باوادی

باوادی برزن

باوادی بی کس

باوارند

باور دادن

باورصاد

باوره

باوه

باووی

باوگو

باویته

باوینه

باپرز

باپیر

باچی

<hr> مترادف باک : بیم، ترس، جبن، خوف، محابا، وحشت، هراس، پروا، ملاحظه، نگرانی، تشویش، اضطراب، مخزن سوخت

مترادف باک : بیم، ترس، جبن، خوف، محابا، وحشت، هراس، پروا، ملاحظه، نگرانی، تشویش، اضطراب، مخزن سوخت

باک

باگوشی

بای

بایار

باید

بایست

بایم اشکن

بایم دو بلوه

بایی

بایینه

ببر

ببین

<hr> مترادف بت : الهه، شمسه، صنم، طاغوت، فغ، هیکل، محبوب، معشوق

مترادف بت : الهه، شمسه، صنم، طاغوت، فغ، هیکل، محبوب، معشوق

واژه های حرف "ب" - واژه نامه بختیاریکا