واژه نامه بختیاریکا

تک تله

تک توک

تک تکاب

تک حذفی

تک دادن

تک زن

تک زیدن

تک سری

تک ضرب

تک نمدی

<hr> مترادف تک و تا : جنب وجوش، تحرک، تلاش، فعالیت، تک وپو، تکاپو

مترادف تک و تا : جنب وجوش، تحرک، تلاش، فعالیت، تک وپو، تکاپو

تک و تا

تک و تل

تک و تله

تک و تلو

تک و تنها

<hr> مترادف تک و توک : کم، نادر، بسیارکم، اندک، انگشت شمار، قلیل، معدود، پراکنده <hr> متضاد تک و توک : کم وبیش

مترادف تک و توک : کم، نادر، بسیارکم، اندک، انگشت شمار، قلیل، معدود، پراکنده متضاد تک و توک : کم وبیش

تک و توک

تک و تک

تک و تی

<hr> مترادف تک و دو : تک وپو، تقلا، تکاپو، تلاش، کوشش

مترادف تک و دو : تک وپو، تقلا، تکاپو، تلاش، کوشش

تک و دو

تک و پوک

تک و کرا

تک پا

تک پلو

تک پلک

تکاتک

تکاله

<hr> مترادف تکان : جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان ، تزلزل <hr> متضاد تکان : سکون

مترادف تکان : جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان ، تزلزل متضاد تکان : سکون

تکان

تکان خردن

تکان خورنده

<hr> مترادف تکان دادن : لرزاندن، به لرزه درآوردن، جنباندن، حرکت دادن، منقلب کردن، متوجه ساختن، به خود آمدن

مترادف تکان دادن : لرزاندن، به لرزه درآوردن، جنباندن، حرکت دادن، منقلب کردن، متوجه ساختن، به خود آمدن

تکان دادن

تکان دادن و مالاندن

تکان دادن چیزی بقصد تولید صدا

تکان دهنده

تکان ناگهانی و شک اور

تکان نخور

<hr> مترادف تکاندن : جنباندن، حرکت دادن، تکان دادن، تکانیدن، ستردن

مترادف تکاندن : جنباندن، حرکت دادن، تکان دادن، تکانیدن، ستردن

تکاندن

تکاو

<hr> مترادف تکاپو : پویه، تک ودو، تلاش، جد، جهد، سعی، فعالیت، کوشش، جست وجو، تفحص

مترادف تکاپو : پویه، تک ودو، تلاش، جد، جهد، سعی، فعالیت، کوشش، جست وجو، تفحص

واژه های حرف "ت" - واژه نامه بختیاریکا