واژه نامه بختیاریکا

درپا

درپیش

درچلو

درچیدن

درچینا

درچیها

درچیهستن

<hr> مترادف درک : ادراک، استنباط، دریافت، فهم، مشعر، مکاشفه | اسفل السافلین، جهنم، دوزخ، سقر، نار، هاویه <hr> متضاد درک : بهشت <hr> برابر پارسی : دریافت، گیرایی، یادگیری

مترادف درک : ادراک، استنباط، دریافت، فهم، مشعر، مکاشفه | اسفل السافلین، جهنم، دوزخ، سقر، نار، هاویه متضاد درک : بهشت برابر پارسی : دریافت، گیرایی، یادگیری

درک

درک احوال کسی

<hr> برابر پارسی : پی بردن، دریافتن

برابر پارسی : پی بردن، دریافتن

درک کردن

درک کردن احوال

درکا

درکردن

درکستن

درکش

درکشا

درکشیدن

درکی ورکی

درگ

درگالایین

<hr> مترادف درگاه : آستانه، ایوان، رواق، صفه، طاق، آستان، پیشگاه، حضرت، عتبه، محضر

مترادف درگاه : آستانه، ایوان، رواق، صفه، طاق، آستان، پیشگاه، حضرت، عتبه، محضر

درگاه

<hr> مترادف درگذشته : فقید، متوفا، مرده، میت <hr> متضاد درگذشته : حی، زنده

مترادف درگذشته : فقید، متوفا، مرده، میت متضاد درگذشته : حی، زنده

درگذشته

درگرت

درگردش

درگشتن

درگشته

درگنا

درگنده

درگنیدن

درگه ورگه

درگها

درگیر شدن و رباییدن

درگیر کردن

<hr> مترادف دری : تابناک، درخشان، درخشنده، روشن | درباری، زبان پارسی، کوهی <hr> متضاد دری : تازی

مترادف دری : تابناک، درخشان، درخشنده، روشن | درباری، زبان پارسی، کوهی متضاد دری : تازی

دری

<hr> مترادف دریا : اقیانوس، بحر، یم، رود <hr> متضاد دریا : بر، خشکی

مترادف دریا : اقیانوس، بحر، یم، رود متضاد دریا : بر، خشکی

دریا

<hr> مترادف دریافتن : اخذ، ادراک، درک کردن، فهم، فهمیدن، گرفتن

مترادف دریافتن : اخذ، ادراک، درک کردن، فهم، فهمیدن، گرفتن

دریافتن

دریبنیدن

<hr> مترادف دریدن : بریدن، پاره کردن، چاک دادن، چاک زدن

مترادف دریدن : بریدن، پاره کردن، چاک دادن، چاک زدن

دریدن

دریدنی

<hr> مترادف دریده : بی ادب، بی حیا، گستاخ، وقیح، هتاک، پاره، چاک، شکافته، گسیخته <hr> متضاد دریده : مودب

مترادف دریده : بی ادب، بی حیا، گستاخ، وقیح، هتاک، پاره، چاک، شکافته، گسیخته متضاد دریده : مودب

دریده

دریده شدن

دریده شونده

دریسستن

دریشم

دریشم کردن

<hr> مترادف دریغ : افسوس، اندوه، پشیمانی، تاسف، تحسر، خودداری، مضایقه، واحسرتا، هیهات

مترادف دریغ : افسوس، اندوه، پشیمانی، تاسف، تحسر، خودداری، مضایقه، واحسرتا، هیهات

واژه های حرف "د" - واژه نامه بختیاریکا