واژه نامه بختیاریکا

دل کشیدن

دل کنده

دل کوره کردن

دل گرو

دل گریدن

دل گریده وابیدن

دل گور

<hr> مترادف دلال : شیوه، عشوه، غمزه، غنج، کرشمه، ناز، اخمناز، نازوادا | واسطه، امانت فروش، سمسار <hr> برابر پارسی : داد و ستدگر

مترادف دلال : شیوه، عشوه، غمزه، غنج، کرشمه، ناز، اخمناز، نازوادا | واسطه، امانت فروش، سمسار برابر پارسی : داد و ستدگر

دلال

دلال احشام

دلال گاو

<hr> برابر پارسی : میانه گری، میان جیگری

برابر پارسی : میانه گری، میان جیگری

دلالی

دلاپشت

<hr> مترادف دلاک : حمامی، کیسه کش، مغمز، آرایشگر، سرتراش، سلمانی <hr> برابر پارسی : کیسه کش

مترادف دلاک : حمامی، کیسه کش، مغمز، آرایشگر، سرتراش، سلمانی برابر پارسی : کیسه کش

دلاک

دلجویی کردن

<hr> مترادف دلخواه : باب طبع، پسند، دلپذیر، دلپسند، مرغوب، مطبوع، مطلوب

مترادف دلخواه : باب طبع، پسند، دلپذیر، دلپسند، مرغوب، مطبوع، مطلوب

دلخواه

دلخواه بودن

دلخواهی

<hr> مترادف دلخور : آزرده، دل نگران، رنجیده، گرفته، متالم، مغموم، ملول، نگران <hr> متضاد دلخور : راضی، شادمان

مترادف دلخور : آزرده، دل نگران، رنجیده، گرفته، متالم، مغموم، ملول، نگران متضاد دلخور : راضی، شادمان

دلخور

دلخور شدن

دلخور کردن

دلدو

<hr> مترادف دلربا : دلارام، دلبر، دلداده، محبوب، معشوق، خوشکل، دلفریب، رعنا، طناز، فتان، فتنه انگیز، فریبنده، قشنگ، ملیح، نازنین، دلپذیر، دلکش

مترادف دلربا : دلارام، دلبر، دلداده، محبوب، معشوق، خوشکل، دلفریب، رعنا، طناز، فتان، فتنه انگیز، فریبنده، قشنگ، ملیح، نازنین، دلپذیر، دلکش

دلربا

<hr> مترادف دلسوزی : ترحم، تسلی، توجه، رقت، شفقت، غمخواری، غمگساری، نرم دلی، همدردی

مترادف دلسوزی : ترحم، تسلی، توجه، رقت، شفقت، غمخواری، غمگساری، نرم دلی، همدردی

دلسوزی

دلشوره داشتن

دلشیوه

<hr> مترادف دلقک : تلخک، لوده، مسخره، مقلد، یالانچی <hr> برابر پارسی : دلغک، شوخ، فسوسگر، لوده

مترادف دلقک : تلخک، لوده، مسخره، مقلد، یالانچی برابر پارسی : دلغک، شوخ، فسوسگر، لوده

دلقک

دلقک بازی در اوردن

دلم

دلم سینه

<hr> مترادف دلمه : بسته، منجمد، منعقد

مترادف دلمه : بسته، منجمد، منعقد

دلمه

دلمک

دلنگون

<hr> مترادف دله : ولگرد، هرزه، چشم چران، ناپاک، پرخور، شکم پرست، شکمو، دزد، دست کج، دله دزد

مترادف دله : ولگرد، هرزه، چشم چران، ناپاک، پرخور، شکم پرست، شکمو، دزد، دست کج، دله دزد

دله

دله دزدی

دلهره داشتن

دلهستن

<hr> برابر پارسی : آوند آبکشی

برابر پارسی : آوند آبکشی

دلو

<hr> مترادف دلواپس : پریشان، سراسیمه، مشوش، مضطرب، ناراحت، نگران <hr> متضاد دلواپس : آرام، آسوده

مترادف دلواپس : پریشان، سراسیمه، مشوش، مضطرب، ناراحت، نگران متضاد دلواپس : آرام، آسوده

دلواپس

<hr> مترادف دلواپسی : اضطراب، بی قراری، تشویش، دلشوره، دلهره، قلق | اضطراب، تشویش، دغدغه، دلهره، نگرانی <hr> متضاد دلواپسی : آسودگی

مترادف دلواپسی : اضطراب، بی قراری، تشویش، دلشوره، دلهره، قلق | اضطراب، تشویش، دغدغه، دلهره، نگرانی متضاد دلواپسی : آسودگی

واژه های حرف "د" - واژه نامه بختیاریکا