واژه نامه بختیاریکا

رنگینک

ره

ره بردن

ره برو میو

ره به حال بردن

ره به ره

ره بگروس

ره بی ره کردن

ره دول

ره ره کردن

ره رهی

ره مال

ره و لم

ره پا

ره پائیدن

ره پیجن

ره کردن

ره کردن ور کسی

ره گریدن

<hr> مترادف رها : آزاد، خلاص، فارغ، مرخص، مستخلص، وارسته، بی بند، پراکنده، پرت، ترک، متروک، واگذار، ول، ولو، یله

مترادف رها : آزاد، خلاص، فارغ، مرخص، مستخلص، وارسته، بی بند، پراکنده، پرت، ترک، متروک، واگذار، ول، ولو، یله

رها

رها شدن

<hr> مترادف رها کردن : ترک کردن، ول کردن، آزاد کردن، خلاص کردن، رهانیدن، نجات دادن

مترادف رها کردن : ترک کردن، ول کردن، آزاد کردن، خلاص کردن، رهانیدن، نجات دادن

رها کردن

رها کردن کاری

رهایی از مرگ

<hr> مترادف رهبر : امام، پیشوا، راهبر، راهنما، زعیم، سرکرده، سلسله جنبان، قدوه، قیادت، مراد، مقتدا، هادی

مترادف رهبر : امام، پیشوا، راهبر، راهنما، زعیم، سرکرده، سلسله جنبان، قدوه، قیادت، مراد، مقتدا، هادی

رهبر

<hr> مترادف رهبری : امامت، پیشوایی، تمشیت، رهنمایی، زعامت، قیادت، ولایت

مترادف رهبری : امامت، پیشوایی، تمشیت، رهنمایی، زعامت، قیادت، ولایت

رهبری

رهدن

رهدن بدر

رهدن به دادن غریوو

رهدن به غضو

رهدن به کوری

رهدن ور

رهدن ور مردن

<hr> مترادف رهرو : درویش، سالک، عارف، راهرو، راهگذر، پی سپار، رونده

مترادف رهرو : درویش، سالک، عارف، راهرو، راهگذر، پی سپار، رونده

رهرو

رهسستن

رهمالی

رهمستن

<hr> مترادف رهن : گرو، مراهنه، وثیقه <hr> برابر پارسی : گرو، گرودادن، گروی

مترادف رهن : گرو، مراهنه، وثیقه برابر پارسی : گرو، گرودادن، گروی

رهن

رهی

رهیاب

<hr> مترادف رهین : درگرو، مدیون، مرهون، مقروض، وام دار، ضامن، کفیل

مترادف رهین : درگرو، مدیون، مرهون، مقروض، وام دار، ضامن، کفیل

رهین

<hr> مترادف رو : چهره، رخ، رخسار، سیما، صورت، عارض، وجه، پررویی، گستاخی، وقاحت، رویه، سطح، عرشه <hr> متضاد رو : پشت، ظهر

مترادف رو : چهره، رخ، رخسار، سیما، صورت، عارض، وجه، پررویی، گستاخی، وقاحت، رویه، سطح، عرشه متضاد رو : پشت، ظهر

واژه های حرف "ر" - واژه نامه بختیاریکا