واژه نامه بختیاریکا

ری کندن

ری گرا

ری گریدن

ری گشو

<hr> مترادف ریا : تزویر، تظاهر، حیله، دورویی، ریو، زرق، سالوس، شایبه، ظاهرنمایی، فریب، نفاق <hr> متضاد ریا : صدق <hr> برابر پارسی : دورویی، دورنگی، دولایه، دوگانگی

مترادف ریا : تزویر، تظاهر، حیله، دورویی، ریو، زرق، سالوس، شایبه، ظاهرنمایی، فریب، نفاق متضاد ریا : صدق برابر پارسی : دورویی، دورنگی، دولایه، دوگانگی

ریا

ریا کردن

<hr> مترادف ریاکار : دورو، سالوس، ظاهرساز، ظاهرنما، فریبنده، متظاهر، مرائی، مزور، مکار، منافق <hr> برابر پارسی : دورو، دو چهره

مترادف ریاکار : دورو، سالوس، ظاهرساز، ظاهرنما، فریبنده، متظاهر، مرائی، مزور، مکار، منافق برابر پارسی : دورو، دو چهره

ریاکار

ریت

ریتل

ریتنا

ریتهستن

ریتهسته

ریتینیدن

ریتینیده

ریجنا

ریجنیدن

ریجنیده

<hr> مترادف ریخت : اندام، شکل، صورت، قیافه، هیات، هیکل، ریختن

مترادف ریخت : اندام، شکل، صورت، قیافه، هیات، هیکل، ریختن

ریخت

ریخت پاش

ریختن

ریخته شدن

ریخته شونده

ریدمال

ریدن

ریدن به اخور

ریدن به دول

ریدن وا یک

ریدگه

<hr> مترادف ریز : خرد، کوچک، شکسته

مترادف ریز : خرد، کوچک، شکسته

ریز

ریز ریز

ریز ریز کردن

ریز ریز کن

ریز میزه

ریز چوبه

ریزا

ریزبین

ریزلک

ریزنده

ریزه میزه

ریزه کاری

ریسا

ریسستن

ریسسته

ریسم

<hr> مترادف ریسمان : بند، تار، حبل، رسن، رشته، طناب، مقود، نخ

مترادف ریسمان : بند، تار، حبل، رسن، رشته، طناب، مقود، نخ

واژه های حرف "ر" - واژه نامه بختیاریکا