واژه نامه بختیاریکا

زردچوبه

<hr> مترادف زردک : گزر، هویج

مترادف زردک : گزر، هویج

زردک

زردکوه بختیاری

زردگون

زردی

زردینه ورکشدن

زرشک

<hr> مترادف زرق : تزویر، حقه بازی، ریا، سالوس، ظاهرنمایی، فریب، تزریق <hr> برابر پارسی : دو سخنی، تابان، رخشنده، روشن، زرگ

مترادف زرق : تزویر، حقه بازی، ریا، سالوس، ظاهرنمایی، فریب، تزریق برابر پارسی : دو سخنی، تابان، رخشنده، روشن، زرگ

زرق

زرمنیدن

زرنا

<hr> مترادف زرنگ : باهوش، داهی، زیرک، جلد، جلید، چابک، چالاک، چست، فرز، درس خوان، رند، زبردست، ماهر، زبل، شیطان <hr> متضاد زرنگ : تنبل

مترادف زرنگ : باهوش، داهی، زیرک، جلد، جلید، چابک، چالاک، چست، فرز، درس خوان، رند، زبردست، ماهر، زبل، شیطان متضاد زرنگ : تنبل

زرنگ

زرنگ بازی

زرنگ و باهوش

زرنگنیدن

زرنگی به خرج دادن

زرنگی در معامله

زرنگی سخیف

زرنیدن

<hr> مترادف زره : جوشن، درع

زره

زرو

زروی

زرین چقایی

زس بدر رهدن

زس بدر نروای

<hr> مترادف زشت : بدریخت، بدشکل، بدمنظر، بدهیکل، بی ریخت، کریه، کریه المنظر، پچل، بد، سوء، مذموم، ذمیمه، رکیک، سخیف، شنیع، فاحش، قبیح، مستهجن، مکروه، ناپسند، نازیبا، نفرت انگیز، نکوهیده، ننگین <hr> متضاد زشت : قشنگ

مترادف زشت : بدریخت، بدشکل، بدمنظر، بدهیکل، بی ریخت، کریه، کریه المنظر، پچل، بد، سوء، مذموم، ذمیمه، رکیک، سخیف، شنیع، فاحش، قبیح، مستهجن، مکروه، ناپسند، نازیبا، نفرت انگیز، نکوهیده، ننگین متضاد زشت : قشنگ

زشت

زشت شدن

زشت گامبو

زشتی و بدمنظر

زشورا

زغال اتشین

<hr> مترادف زفت : بخیل، لئیم، ممسک، بداخلاق، بدعنق، ترشرو، خشن، ستیزه خو | ستبر، سفت، شدید، قوی، هنگفت، پر، لبالب، مالامال، بسیار، مومیایی

مترادف زفت : بخیل، لئیم، ممسک، بداخلاق، بدعنق، ترشرو، خشن، ستیزه خو | ستبر، سفت، شدید، قوی، هنگفت، پر، لبالب، مالامال، بسیار، مومیایی

زفت

زق

زق به زق نهادن

زق زار

زق زیدن

زق شه

زق وندن

زقزده

زقلته

<hr> برابر پارسی : نگاه ایستا

برابر پارسی : نگاه ایستا

زل

زل زدن

زل زنده

زل و زنده

زل پل

زل کور

<hr> مترادف زلال : پاک، روشن، شفاف، صاف، صافی، گوارا <hr> برابر پارسی : آب گوارا، خوشگوار، گواراب

مترادف زلال : پاک، روشن، شفاف، صاف، صافی، گوارا برابر پارسی : آب گوارا، خوشگوار، گواراب

زلال

<hr> مترادف زلت : خطا، گناه، لغزش <hr> برابر پارسی : لغزش، گناه، کاستکاری

مترادف زلت : خطا، گناه، لغزش برابر پارسی : لغزش، گناه، کاستکاری

واژه های حرف "ز" - واژه نامه بختیاریکا